این روزها موضوع روایت و روایتگری در مباحث علمی و نظری میراث فرهنگی و گردشگری -خصوصاً گردشگری فرهنگی- اهمیت فراوانی پیدا کرده است. بیتردید این مباحث سالهاست از مقدمات بدیهی ارتباط روایت و میراث فرهنگی یا روایت و گردشگری عبور کرده و دارای حواشی و زیرشاخههای بسیار تخصصی و قابلتأملی شده است.
گردشگری به شکل عام، و گردشگری فرهنگی به شکل خاص، پیوند تنگاتنگی با روایت گذشته و حال مردمان یک منطقهی جغرافیایی دارد. گردشگری فرهنگی، در تعریف کلی، نوعی گردشگری است به منظورآشنایی با شیوهی زندگی مردم در مناطق جغرافیایی مختلف و بررسی تاریخچهی هنر، معماری، آدابورسوم، ادیان، ساختار اقتصادی و مانند اینها به منظور یافتن راههایی نو برای رفع نیازهای فرهنگی معاصر. از آنجا که صاحبنظران مطالعات فرهنگی، فرهنگ معاصر را فرهنگی دیداری میدانند، حساسیت میراث فرهنگی و گردشگری بیش از پیش ممتاز شده و این روزها علاوه بر پیامدهای سیاسی و اقتصادی آنها، نقششان در حوزهی سیاستگذاریهای اجتماعی و فرهنگی موضوع مناقشهبرانگیزی در گفتوگوها و پژوهشهای اهل فن است.
بسیاری از صاحبنظران مطالعات فرهنگی میراث فرهنگی و گردشگری را رسانهای در خدمت تثبیت هویت ملی میدانند که البته هویتی ساختگی و انحصاری است. این پژوهشگران میراث فرهنگی و جهانگردی را رسانهای برای شکلگیری و تقویت روایتی میدانند که اشیاء، بناها و اماکن تاریخی را در قابی خاص نشانهگذاری و مهروموم میکند و در هیئتی بدیهی، طبیعی و مطلق تحویل میدهد. بازتولید مکانیکی کالاهای فرهنگی روایتهای موزهای را تکثیر و تثبیت میکند و آنها بهتدریج تبدیل به کلانروایتهای تردیدناپذیر میشوند. شفاف نبودن فرآیند انتخاب، بازتولید و مصرف بازنماییهای میراث فرهنگی و گردشگری پرسش مهمی را بیپاسخ میگذارد: در هر دوره چه افرادی مجاز به نقل کدام روایتها و دربارهی چه چیزهایی هستند؟
از موضوعهای قابلتأمل در حوزهی میراث فرهنگی بحث وجه مادی و فیزیکی آثار میراث فرهنگی هر کشور اعم ازآثار موزهای و مکانهای گردشگری متعلق به سازمانهای رسمی و غیررسمی میراث فرهنگی است. بیشک هر اثر دارای معنای فرهنگی خاصی است. اما به گفتهی نظریهپردازانِ حوزهی روایت و میراث فرهنگی، وجه مادی و فیزیکی این آثار به شکلی که امروزه به بازدیدکنندگان ارائه میشود توجه به معانی فرهنگی این آثار را به تعویق میاندازد و گاه ناممکن میکند. اشیاء موزهای در کلانروایتهایی به ما عرضه میشوند که آنها را نماد هویت مردمِ دورهای خاص از تاریخ گذشته و نمود فهم جمعی و تکصدایی ازامور بهنجار و طبیعی آن مردم فرض کنیم. زل زدن موزهای به این اشیاء، ساختمانها ومکانها قابی به ذهن بازدیدکنندگان تحمیل میکند که از ورای آن بسیاری از وجوه معنایی میراث فرهنگی از صافیهای خاصی عبور میکنند و توجه مخاطب به بخشی از دنیای گذشته معطوف میشود که کلانروایت حاکم بر آن نور افکنده. به عبارتی هر گردشگر فقط با یک یا چند روایت محدود، منتخب و قاببندیشده از مقطعی تاریخی و جغرافیایی مواجه میشود که متولیان میراث فرهنگی و گردشگری وقت برایش انتخاب کردهاند. دراین فرآیند روایتها و خردهروایتهای فراوانی دربارهی هویت مردمان گذشته درهیاهوی روایت قدرت گم میشوند.
از سوی دیگر میراث فرهنگی دارای جایگاهی ویترینی است که هالهای از تقدس برایش ایجاد میکند. صرف تعلق به گذشته موجب شده که برای این اشیاء، بناها و مکانها ارزش ذاتی تصور شوند. انسانها دانسته و ندانسته اشیاء موزهای را بر اساس روایت گفتمان غالب انتخاب و از بافت واقعی اجتماعیشان جدا میکنند و با چینشی خاص در بستههای زمانی مختلف جای میدهند. این اشیاء در ویترینهای بسته و دستنیافتنی موزه، ارزش زیباشناسانهی ذاتی پیدامیکنند و تفسیر خاصی به آنها سنجاق میشود. قاشق و بشقابی که از لوازم زندگی روزمرهی یک فرد یا گروه بوده، نماد هویت جمعی و حوزههای اندیشه و هنر همهی مردم یک دورهی خاص میشود و بسیاری از دلالتهای معنایی این اشیاء در هیاهوی وجه زیباشناسانهی یادگاری از گذشتههای دور از چشمها پنهان میماند. وجه مادی وملموس میراث فرهنگی خصوصاً در زمانهی فرهنگ بصری هم یکی از مؤثرترین عواملی است که آنها را مبدل به سند و مدرکی انکارناپذیر برای روایتی میکند که کاملاً گزینشی شکل گرفته و انتخاب شده است.
بحث روایت، میراث فرهنگی و گردشگری ابعاد فراوان و پیچیدهای دارد که در جهان امروز توجه بسیاری از متخصصین حوزههای پژوهشی مختلف را به خود جلب کرده است. در این سخن کوتاه فقط آستانهی ورود به بحث را ارائه کردیم و به امید خدا در آیندهی نهچندان دوری کتابهای مناسب و معتبری را در این باره در میان آثار نشر اطراف پیدا خواهید کرد.
بدون دیدگاه