میشیما یوکیو، کاستیکا براداتان، باختن از مرگ در ستایش شکست 4، رویا پورآذر، نشر اطراف، کیوان سررشته

اعترافات یک نویسنده | دربارۀ یوکیو میشیما و زیبایی مرگ

یوکیو میشیما یکی از جنجالی‌ترین و تأثیرگذارترین نویسندگان ژاپنی قرن بیستم بود که همزمان رمان نویس، نمایش‌نامه‌نویس، شاعر، بازیگر، فعال سیاسی و نماد تراژدی مدرن بود. مطالعۀ زندگی او نه‌تنها به درک متون ادبی و آثار هنری خود میشیما کمک می‌کند بلکه تنش‌های فرهنگی، هویت، زیبایی‌شناسی و سیاست ژاپن پس از جنگ را نیز بازتاب می‌دهد.

زندگی و سیر هنری یوکیو میشیما

یوکیو میشیما (1925–1970) در توکیو زاده شد. نام اصلی او هیرائوکا کیمیتاکه و پسر یکی از کارمندان رده‌بالای دولت بود. او در مدرسه‌ای اشرافی در توکیو تحصیل کرد. در زمان جنگ جهانی دوم قصد داشت در ارتش خدمت کند ولی به خاطر فیزیکش رد شد و سربازی نرفت. پس از آن مدتی در کارخانه کار کرد و سپس به دانشگاه توکیو رفت تا در رشتۀ حقوق تحصیل کند. بعد از فارغ‌التحصیلی به استخدام وزارت دارایی ژاپن درآمد و در یکی از ادارات آن مشغول به کار شد. در همان دوره بود که رمان تا حدی خودزندگی‌نامه‌ای اعترافات یک نقاب را نوشت که بلافاصله با تحسین منتقدین روبه‌رو شد؛ اثری جسورانه با ارجاعاتی به هویت جنسی که در کشوری محافظه کار تابو محسوب می‌شد. همین زمینه‌ای شد تا میشیما نوشتن را جدی بگیرد و تمام‌وقت به آن بپردازد.

دهه‌های 1940 و 1950 دوره‌ای بود که سبک نوشتاری یوکیو میشیما شکل گرفت: ترکیبی از واقع‌گرایی اجتماعی، سمبولیسم و بازاندیشی سنت‌های ژاپنی. اولین رمان‌های رسمی او توجه منتقدان و مخاطبان را جلب کردند و او به‌سرعت به عنوان صدای نوپدید در صحنه ادبی ژاپن مطرح شد. در آثار او چند ویژگی بارز به چشم می‌خورد، که او را از هم‌نسلانش متمایز می‌کند و به نویسنده‌ای پیشرو و مدرنیست تبدیل می‌سازد:

  • تقابل سنت و مدرنیته: آثار او معمولاً تضاد میان ارزش‌های سنتی ژاپنی و نفوذ غرب را بازتاب می‌دهند.
  • زیبایی‌شناسی و بدن: بدن و زیبایی فرایندهای نمادینی هستند که میشیما بارها به آن‌ها بازگشته است.
  • هویت جنسی: که رمان اعترافات یک نقاب نمونه‌ای از بررسی همین هویت و سرکوب جنسی است. به نظر می‌رسد این اروتیسم و جنسیت‌گرایی ریشه در تربیت و دوران کودکی او دارد. میشیما در کنار مادربزرگش بزرگ شد که زنی اشرافی بود و او را از بازی با پسران منع می‌کرد. او بیشتر اوقاتش را با اسباب‌بازی‌های دخترانه و قصه‌های شوالیه‌ها گذراند.
  • تکیه بر فرم کلاسیک و تکنیک‌های نمایشی: میشیما علاوه بر رمان‌نویسی، نمایشنامه‌نویس مهمی هم محسوب می‌شد و تئاتر برایش ابزار بیانی مهمی بود. مخصوصاً به نمایش نو علاقۀ ویژه‌ای داشت و هم از آن الهام می‌گرفت و هم به همان سبک و سیاق می‌نوشت.

مسیر میشیما با چندین جایزۀ ادبی و ترجمۀ آثارش به زبان‌های دیگر تقویت شد. با این حال، تحولات فکری او در دهۀ 1960 که با فعالیت‌ها و درگیری‌های سیاسی همراه بود، زندگی‌اش را به شکلی متفاوت رقم زد. میشیما هر چقدر از نظر ادبی مدرنیست و جسور محسوب می‌شد، از نظر سیاسی واپس‌گرا و ضدمدرن بود. او را اولتراناسیونالیست و راستی افراطی می‌دانستند که عقایدی ارتجاعی دارد و تلاش می‌کند فرهنگ سنتی و روح ژاپن را احیا کند. او گرچه خود در ادبیات به سبک غربی گرایش داشت،ولی در زندگی واقعی از ماتریالیسم غربی می‌ترسید و نسبت به گلوبالیسم، کمونیسم و حتی دموکراسی هشدار می‌داد. واهمۀ او این بود که این‌ها «جوهرۀ ملی» را از بین ببرند و مردم ژاپن را بی‌ریشه سازند. همین تناقض وجودی بود که از او چهره‌ای جنجالی ساخت و خیلی‌ها را در مورد او مردد کرد.

دیدگاه‌های فلسفی و نقش مرگ در آثار یوکیو میشیما

برای میشیما، مرگ تنها یک رویداد زیستی نبود، بلکه مفهومی نمادین و زیبایی‌شناختی بود که با شرافت، بدن و پیکره‌سازی هویتی پیوند می‌یافت. در آثار او، مرگ به عنوان وسیله‌ای برای بازسازی ارزش‌ها و احیای نوعی اصالت مطرح می‌شود. او مرگ را نه‌تنها به عنوان پایان که به شکل لحظه‌ای که معنای حقیقی وجود آشکار می‌گردد، می‌دید.

دیدگاه‌های میشیما را شاید به طور خلاصه بتوان به چند دسته تقسیم کرد:

  • مرگ و تئاتر: میشیما از فرم تئاتر کلاسیک و نو-کابوکی برای ایجاد تجربه‌ای آیینی استفاده می‌کند که در آن مرگ تبدیل به نقطۀ اوج معنا می‌شود. نمایش‌های او اغلب شامل آیین‌هایی هستند که بیننده را در مواجهه مستقیم با مرگ قرار می‌دهند.
  • بدن و زیبایی کشنده: در نوشته‌های میشیما بدن به مثابۀ تجسم زیبایی در هم‌آمیخته با آسیب‌پذیری است؛ او زیبایی را معادل شفافیت و خلوص می‌دانست که گاه تنها از طریق مرگ یا فداکاری قابل دستیابی است.
  • انتقاد از زندگی مدرن: میشیما مرگ را به عنوان واکنشی به تهی‌شدن معنوی و انحطاط اخلاقی در جامعۀ مدرن معرفی می‌کند؛ در آثارش، مرگ نمادی برای اعتراض وجودی به مصرف‌گرایی و بی‌ثباتی هویتی است.

در همین زمینه، کتاب باختن از مرگ – در ستایش شکست (4) را بخوانید.

باختن از مرگ - در ستایش شکست (4)، کاستیکا براداتان، رویا پورآذر، یوکیو میشیما، کیوان سررشته، امیل چوران، جستار فلسفی، گاندی، سیمون وی، نشر اطراف
مرگ و زیبایی در رمان‌ها و نمایشنامه‌های میشیما

از جمله آثار برجستۀ یوکیو میشیما می‌توان به اعترافات یک ماسک، آوای موج‌ها، اسب‌های لگام‌گسیخته، چهارگانۀ «دریای حاصلخیزی»، و نمایشنامه‌های بانو آئویی و حراج اشاره کرد. هر یک از این آثار تم‌های مشترکی همچون هویت، زیبایی و مرگ را به شکل‌های متفاوت بازتاب می‌دهند.

یوکیو مشیما در بیشتر آثارش از تصویرسازی‌های دقیق و زبانی شاعرانه برای پیوند مرگ و زیبایی استفاده می‌کند. در رمان‌های او، صحنه‌هایی که مرگ رخ می‌دهد اغلب با توصیفاتی از زیبایی فیزیکی و لحظات باشکوه همراه است؛ این ترکیب باعث می‌شود خواننده مرگ را نه‌صرفاً به عنوان تهدید، بلکه به عنوان تحقق زیبایی بپذیرد. مثلاً در رمان برف بهاری لحظات بحران عاطفی شخصیت‌ها با توصیف عناصر طبیعی ترکیب می‌شود تا حس سرنوشت و زیبایی تراژیک را تقویت کند.

از منظر فنی، میشیما در آثارش به صورت مکرر از بازنمایی سینمایی صحنه‌ها، تکنیک‌های فلاش‌بک برای آشکارسازی انگیزه‌های درونی، و زبان و تصاویر سمبلیک که به‌تدریج بار معنایی مرگ را تقویت می‌کنند، استفاده می‌کند. تحلیل دقیق واژگان، تصویرسازی و ساختار روایی به خواننده کمک می‌کند تا لایه‌های زیبایی‌شناختی و فلسفی مرگ در متن را کشف کند.

میشیما یوکیو، کاستیکا براداتان، باختن از مرگ در ستایش شکست 4، رویا پورآذر، نشر اطراف، کیوان سررشته
سیاست و پایان تراژیک: خودکشی آیینی میشیما

یوکیو میشیما در راستای عقاید افراطی و ملی‌گرایی‌اش، در اواخر دهۀ 1960 گروه نظامی کوچک و مخفی‌ای راه انداخت که هدفش حفاظت از امپراتوری بود؛ نمادی از شرافت و روح ژاپنی. در نوامبر 1970، او و چهار نفر از پیروانش، به شکلی نمادین و برنامه‌ریزی‌شده به دفتر ستاد ارتش در توکیو وارد شدند و تلاش کردند نظامیان را به کودتا تحریک کنند. میشیما سربندی داشت که با جوهر روی آن یکی از شعارهای سامورایی‌ها نوشته شده بود: «در راه میهنت، هفت بار بمیر.» او که فرماندهی پادگان را گروگان گرفته بود، سربازان بی‌خبر از همه‌جا را به میدان رژه فراخواند. سپس به روی بالکن آمد و برایشان سخنرانی کرد: «ژاپنی‌ها این روزها به فکر پول‌اند، فقط پول. اکنون بر سر روح ملی ما چه آمده است؟» سربازان که تصور می‌کردند مردی دیوانه را مقابل‌شان می‌بینند شروع به مسخره‌کردن او کردند. میشیما ادامه داد: «دفاع از ژاپن. باید از ژاپن دفاع کنید!… از سنت ژاپنی! از تاریخ‌مان! از فرهنگ‌مان! از امپراتور!»

خواستۀ او سرنگون کردن دولت بود اما وقتی دید هیچ‌کدام از سربازان به حرف‌هایش گوش نمی‌دهند تصمیم گرفت، برنامۀ دیگرش را اجرا کند: سپوکو! خودکشی آیینی که البته به شکلی خونین درآمد. میشیما از اعضای گروهش خواسته بود پس از سپوکو سرش را از تن جدا کنند. شاگرد اولش موفق نمی‌شود و نهایتاً شاگرد دومش کار را تمام می‌کند. اتفاقی که نمایش آخر او را به نمایشی سیاسی و آیینی و همزمان احمقانه و وحشیانه تبدیل کرد که تا امروز محافل ادبی و تاریخی را به بحث واداشته است. دربارۀ انگیزه‌ها، دیدگاه‌ها متنوع‌اند؛ برخی آن را نمایش خودشیفته‌ای می‌دانند و برخی دیگر آن را عمل فلسفی-ایدئولوژیک. اقدام میشیما را هم می‌توان اعتراضی به غرب‌زدگی و ازدست‌رفتن شرافت ملی تلقی کرد و هم فریادی شخصی علیه پوچی.

از منظر نمادین، خودکشی آیینی میشیما تلاشی برای زندگی کردن و مردن مطابق با ایده‌آل‌های زیبایی و شرافتی بود که در آثارش تکرار می‌شد. اما از منظر اخلاقی و سیاسی، اقدام او پیامدهای پیچیده‌ای داشت: برخی آن را رادیکالیسم خطرناک و نمایشی خودمحور خواندند؛ برخی دیگر این عمل را نقطه اوج انسجام میان گفتار ادبی و کردار سیاسی دانستند.

یوکیو میشیما نویسنده‌ای چندوجهی بود که مرگ را به عنوان مرکز زیبایی‌شناسی و نقد اجتماعی در آثار خود قرار داد. شناخت زندگی، آثار و فلسفه او مستلزم رویکردی ترکیبی است که تاریخ، ادبیات و زیبایی‌شناسی را در هم بیامیزد. با مطالعۀ آثار یوکیو میشیما و پیوند زدن تحلیل‌های متنی به زمینه‌های تاریخی و فلسفی، می‌توان به درکی غنی و چندلایه از دغدغه‌های او رسید؛ درک‌هایی که نه‌تنها به فهم یک نویسنده می‌انجامد، بلکه پرسش‌های بنیادین دربارۀ زندگی و مرگ را نیز برای خواننده بیدار می‌کند.

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *