به نقشهی روی دیوار اتاقتان نگاه کنید. کولهپشتیتان را بردارید و آمادهی ماجراجویی باشید. میخواهیم به سفری طولانی برویم برای کشف رد پایمان که از هزاران سال پیش در گوشه و کنار جادهای پرپیچوخم زیر لایههای خاک پنهان شده است. سفر را از سرزمینهای شرق دور آغاز میکنیم، در جستوجوی ردپاها به شهرهای فراموششده سر میزنیم، از مکانهایی عبور میکنیم که تا به حال اسمشان هم به گوشمان نخورده و راهمان را تا کرانههای اقیانوس اطلس ادامه میدهیم. اینجا جادهی ابریشم است.
این مطلب بیکاغذ اطراف مقدمهی کتاب کوتاهشده و مصور جادهی ابریشم است که خوانندگان را به سفری پرماجرا در دل تاریخ میبرد؛ کتابی که نشر اطراف بهزودی منتشرش خواهد کرد.
وقتی پسربچه بودم، نقشهای روی دیوار اتاقم داشتم. هر روز صبح موقع بیدار شدن و هر شب قبل از خواب، محو تماشای آن میشدم و اندازهی قارهها و اقیانوسها، جای رشته کوهها، بیابانها و رودخانهها را نگاه میکردم و سعی میکردم اسم همهی کشورها و پایتختهایشان را حفظ کنم.
در مدرسه چیزهای زیادی دربارهی تاریخ و جغرافیای کشور و قارهی محل زندگیام، یاد گرفتم. شیفتهی دانستن دربارهی بریتانیا و اروپا بودم. ولی وقتی با پدر و مادرم حرف میزدم، اغلب احساس میکردم چیزهایی در جاهای دیگر هم هستند که باید دربارهشان بیشتر بدانم. خیلی از جاهای دنیا، مردم با هم میجنگیدند و من نمیتوانستم دلیلش را بفهمم. مکانها تغییر میکردند، گاهی خوب و گاهی بد. وقتی اخبار گوش میکردم، میفهمیدم در هر صورت زندگی میلیونها نفر تحت تأثیر این تغییرات قرار خواهد گرفت.
ما تاریخ میخوانیم تا علاوه بر درک گذشته، به توضیح زمان حال هم کمک کنیم. تاریخ خواندن به این میماند که برگردی عقب و رد پای خودت را دنبال کنی تا کشف کنی چرا و چطور مسیر خاصی را انتخاب کردی که تو را به نقطهی فعلیات رسانده است. مشاهدهی تکتک قدمها و تغییر جهتهایت جالب و هیجانانگیز است ولی در عین حال کمک میکند که سفرت را یک کل ببینی.
همانطور که به نقشهی روی دیوارم چشم دوخته بودم، میخواستم دربارهی روسیه بیشتر بدانم. آن موقع رهبران روسیه مشغول ساخت سلاحهایی هستهای بودند که مستقیم جایی نزدیک مدرسهام را نشانه میگرفتند. دلم میخواست دربارهی خاورمیانه بیشتر بدانم؛ جایی که انگار تقریباً هر روز حملهای تروریستی در آن اتفاق میافتاد و میدانستم زادگاه بسیاری از ادیان هم است. میخواستم دربارهی چین، ایران، هند، پاکستان و جاهای دیگر آسیای شرقی اطلاعات به دست بیاورم؛ جاهایی که نه تنها به وسعت یک امپراتوری بودهاند بلکه بر جهان گذشته نیز حکومت میکردهاند و به نظر میرسید در دنیای مدرن هم بسیار مهم باشند. مشتاق بودم دربارهی مردم، تاریخ، جغرافیا و فرهنگ آفریقا بیشتر بدانم و بفهمم چه شباهتها و تفاوتهایی بین بخشهای مختلف این قاره وجود دارد.
در مدرسه هیچوقت فرصتی برای این کار نداشتم. در عوض، چیزهای زیادی دربارهی هنری هشتم و شش همسرش (به ترتیب مطلّقه، سربُریده، مرده، مطلّقه، سربُریده و جانبهدربرده) یادم داده بودند. دلم میخواست کتابی داشتم که میتوانست دربارهی همهی جاهای دیگر بهم اطلاعات بدهد. میخواستم بفهمم چطور همهچیز کنار هم قرار گرفته و به اینجا رسیده است. مثلاً چرا بین رسیدن رومیها به بریتانیا تا نبرد هیستینگز، یعنی هزار سال بعد، چیزی درخورِ مطالعه وجود ندارد؟
برای همین تصمیم گرفتم زندگیام را به خواندن و نوشتن دربارهی تاریخ بگذرانم و دنبال پیوندهایی بگردم که شاید بهتر از روشی که در کودکی یاد گفته بودم، به توضیح گذشته کمک کنند. از محققان و نویسندگانی که خیلیهایشان صدها سال، و در بعضی موارد هزاران سال، پیش زندگی میکردهاند، کمکهای زیادی گرفتم. به شخص خیلی مهمی برخوردم به اسم فردیناند فنریشتوفن (که برادرزادهاش هم در جنگ جهانی اول، خلبان جنگی معروفی شد و به بارون قرمز شهرت داشت). او مدتها با جدیت به اسمی فکر میکرد که شیوهی اتصال آسیا، اروپا و آفریقا را توصیف کند. میتوانست اسم یکی از کالاها و محصولاتی را که هزاران مایل در طول این مسیر حمل میشدند، انتخاب کند، مثل ادویه و سفالینهها. حتی میتوانست اسمی مربوط به زبانها، سفر یا زیستشناسی انتخاب کند ولی اسمی انتخاب کرد که تخیل محققان دیگر را هم درگیر کرد؛ اسمی که تا امروز مانده است: جادهی ابریشم.
جادهی ابریشم نقطهی شروع و پایان مشخصی ندارد، چون در اصل جادهی واقعی نیست. شبکهای است از راههایی که کالاها، مردم، ایدهها و همچنین بیماری و خشونت را از شرق به غرب و از غرب به شرق، از سواحل اقیانوس آرام در چین و روسیه تا سواحل اقیانوس اطلس در اروپا و آفریقا، همچنین از اسکاندیناوی در شمال تا اقیانوس هند در جنوب، میرساندند. حتی میشود جادهی ابریشم را دستگاه عصبی مرکزی جهان در نظر بگیرید که تمام اعضای بدن را کنار هم نگه میدارد، یا شاید چیزی شبیه رگها و شریانهایی که اکسیژن را به قلب میرسانند و دیاکسید کربن را از آن دور میکنند. برای درک بدن، لازم است زیر سطح پوست را مشاهده کنید و همچنین باید بدن را کلیتی در حال فعالیت ببینید نه اینکه فقط بخشی از آن را بررسی کنید.
ما در کتاب مصور جادهی ابریشم به مکانهایی سر میزنیم که شاید قبل از این چیزی دربارهشان نشنیده باشید. بعضیهایشان ناپدید شدهاند و الان دیگر وجود ندارند: مرو، در ترکمنستان امروزی، روزگاری آنقدر بزرگ و زیبا بود که «مادر جهان» نامیده میشد. این شهر باشکوه هشتصد سال پیش بر اثر جنگ تخریب شد و هرگز بازسازی نشد.
بعضی از مکانها تغییر کردهاند. امروزه کابل را بیشتر به عنوان پایتخت افغانستانِ جنگزده میشناسیم. ولی پانصد سال پیش، شهر کابل باغهایی داشت که فرسنگها دورتر هم زبانزد بودند. موصلِ عراق را این اواخر داعش ویران کرد و، با بهرهگیری از ساکنان این شهر در نقش سپر انسانی، رنج هولناکی به آنها تحمیل کرد. اما حدود هزار سال پیش، موصل به ساختمانهای عمومی باشکوهش، گرمابههایش و صنعتگرانی که بعضی از ظریفترین پیکانها، زینها و رکابهای جهان را میساختند، معروف بود.
بعضیها میگویند ما در دوران سختی زندگی میکنیم. شاید گاهی اینطور به نظر برسد. ولی در حقیقت الان بهترین زمان برای زنده بودن است. سفر هیچوقت آسانتر از این نبوده است: میتوانی سریعتر از تمام اجدادت از یک نقطه به نقطهی دیگر دنیا بروی. پیشرفتهای شگفتانگیزی در حوزهی سلامت اتفاق افتاده، مثلاً رشد چشمگیر نرخ زنده ماندن مادرها و نوزادان تازه بهدنیاآمده در دهههای اخیر و تعداد مردمی که به آب تمیز دسترسی دارند.
این پیشرفتها نشان میدهند که کودکان سراسر دنیا در مقایسه با پدرها، مادرها، پدربزرگها، مادربزرگها و هر جد دیگرشان، بخت بیشتری برای جان به در بردن از کودکی و سالم بزرگ شدن دارند. احتمال یادگیری خواندن و نوشتن هم برای کودکان، الان بیشتر از هر زمان دیگری در گذشته است. ما نسبت به هر نسلی قبل از خودمان در تاریخ بشریت، همهچیز را سریعتر و ارزانتر یاد میگیریم. ما آزادی فوقالعادهای برای حرکت، یادگیری و زندگی داریم. ممکن است احساس نکنید قدرت خارقالعادهای دارید. ولی واقعاً دارید.
من در آن سالها سفری طولانی را با نقشهی روی دیوار اتاقم آغاز کردم. هنوز هم نگاه کردن به نقشهها و خیره شدن به جاهایی که چیزهای زیادی دربارهشان نمیدانم و در تلاشم بیشتر بدانم را دوست دارم. امیدوارم همه بتوانیم این کار را بکنیم.
برای آگاهی از جهان امروز و فردا باید جهان دیروز را درک کنید. برای این کار، بهترین جا برای شروع، از اول است. اتفاقاً این یعنی شروع از جادهی ابریشم.
نویسنده: پیتر فرانکوپن
مترجم: آیدا حقنژاد
منبع: این مطلب بیکاغذ اطراف ترجمهی مقدمهی نسخهی مصور و کوتاهشدهی کتاب جادهی ابریشم است که نشر اطراف انتشار آن را در دستور کار دارد.