خودزندگینامه یکی از ژانرهای مهم خودزندگینگاری و روایتنویسی شخصی به حساب میآید که هم عمری طولانی دارد و هم آثار زیادی در قالب آن خلق شده. به همین خاطر نیز در قرن بیستم مطالعات زیادی بر روی آن انجام گرفت. در دهۀ اول قرن بیستویکم، که مصادف با موج سوم مطالعات خودزندگینامه است، فعالیت پژوهشی در این زمینه بیشتر هم شد. ظهور فناوریهای دیجیتال و پیشرفتهای علمی و پزشکی این دوران بر روی این شاخۀ پژوهشی هم تأثیر گذاشت و باعث شد مباحث پیچیدهتر و عمیقتری در آن شکل بگیرد و اصطلاحات بینارشتهای تخصصیتری به آن وارد شود. جستار حاضر که برگرفته از کتاب ادبیات من است، به چند فرم و بستر جدید در پژوهشهای مرتبط با خودزندگینامه اشاره میکند و میکوشد آنها را معرفی کند.
همۀ ما بهتر از هر چیزی با زندگی خودمان آشناییم و چه کاری آسانتر از فهمیدن حرفهای کسی است که از زندگی خودش میگوید؟ چون هرچه باشد، او چیزی را بازنمایی میکند که به بهترین شکل میشناسد. اما این کار اصلاً ساده نیست زیرا کسی که قصۀ خودش را تعریف میکند، در فرایند روایتگری، هم در جایگاه مشاهدهگر مینشیند و هم موضوع تحقیق، یادآوری و تأمل دربارۀ خودش میشود. پس شاید بهترین رویکرد به خودروایتگری این باشد که آن را مجموعهای از فرمهای متغیر بدانیم که به زندگی، کیستی و آثار نویسنده ارجاع میدهند و با پرداختن به گذشته، هویت او را در لحظۀ اکنون بازنمایی میکنند. خودروایتگر به تیراندازی میماند که هدفی متحرک و سختیاب را نشانه گرفته است.
بسیاری از نظریهپردازان پسامدرن و پسااستعماری بر این باورند که واژۀ خودزندگینامه گسترۀ تاریخی وسیع خودزندگینگاری و فرمها و ژانرهای متنوع آن را در جهان غرب و البته در کل دنیا در بر نمیگیرد. به نظر این منتقدان، مفهومی از خودزندگینامه که نسل پیشین پژوهشگرانی مثل ژرژ گاسدورف و کارل یوآخیم واینتراوب آن را بزرگترین دستاورد فردیت در تمدن غرب میدانستند و میستودند، فقط در تقابل با بسیاری از فرمهای دیگرِ خودزندگینگاره که همزمان وجود داشتند، تعریف شده است. بنابراین، خودزندگینگاری قلمرویی کاملاً انحصاری بود که بسیاری از نوشتههای خودزندگینامهای را به آن راه نمیدادند. منتقدان دیگری مثل جولی رَک و لی گیلمور مخالفتشان با جنبۀ انحصاری و مسئلهسازِ اصطلاح خودزندگینامه را با استفاده از اصطلاح «گفتمانِ خودزندگینامهای» نشان دادند. مقصود آنها از گفتمان خودزندگینامهای، صورتبندیهای گفتمانیِ مختلف برای بیان حقیقت است که «اسیر قیدوبندهای هویتاند؛ قیدوبندهایی که ماهیت “خود” و چگونگی دیده شدنش را در بیشتر نقاط جهان غرب تعیین میکنند.» این گذار از ژانر به گفتمان، گسترهای از نوشتههای خودزندگینامهای را پیش چشم میگذارد که فقط به قصههای چاپشدۀ زندگی محدود نمیشود و جنبههایی از قدرت را بررسی میکند که در ذات آثار خودزندگینامهای وجود دارند. گذار از ژانر به گفتمانْ به رسمیت شناختن این واقعیت است که قابهای هنجاری و قدیمی هویت توسط تفاوتها و تمایزهای کسانی تغییر میکنند که هویتها، تجربهها و پیشینههایشان حاشیهای، قدرنشناخته، ناپیدا و محدود نگه داشته میشوند.
اما این روزها، در قرن بیستویکم، ما با موج سوم مطالعات خودزندگینامه مواجهیم که به شکلی جالب توجه دغدغههای متفاوتتری دارد و با حوزههای علمی و فناوری آمیخته شده است. پژوهشگران روایت، مخصوصاً محققان خودزندگینگاری، به شکلی روزافزون از یافتههای تحقیقاتی علوم اعصاب، مطالعات شناختی، زیستشناسی تکاملی و ژنومشناسی استفاده میکنند. روایتشناسان، به امید یافتن منشأ شکلگیری ظرفیتِ روایی در مغز انسان و آشنایی با فواید تکاملی قصهگویی برای ذهن انسانِ پیشاتاریخی، به تحقیقات و یافتههای روانشناسان شناختی مراجعه کردهاند. بعضی از پژوهشگران، برای ارائۀ مفهومی جسمانی و مادی از «خود بودن» که به کار نظریهپردازی دربارۀ روایت خودزندگینامهای بیاید، علوم متنوع حافظه از جمله زیستشناسی سلولی (مسائل علوم اعصاب) و مدلسازی رایانهای (مسائل هوش مصنوعی) را بررسی کردهاند. برخی از منتقدان هم به این مسئله میاندیشند که اگر «خود» را کوانتوم (مرکز کلنگر آگاهی)، سلسلۀ اعصاب (شبکهای بین سیناپسهای عصبی که در دستهبندی و سازماندهی خاطرهها نقش دارد) یا مقولهای ارتباطگرا (مفهومی از «خود» که اقتباسی است از مدلسازی رایانهای برای پردازش توزیعشده در کل مغز) فرض کنیم، این فرضِ ما چه پیامدهایی دارد.
منتقدان و خودزندگینگارها به ماهیت و ترکیب خودِ ژنومی هم توجه کردهاند. با پایان «پروژۀ ژنوم» و رواج گفتمان ژنومیک میان متخصصان و مردم عادی، برداشتهایی جدید دربارۀ چگونگی تحریک بدن انسان (چه بدن گونۀ انسان و چه بدنی که میراثی خانوادگی است) توسط خاطره و سرگذشت پدید آمدند و موجب بازاندیشی در مفاهیم گفتمان، مادیت، بازنمایی و بدنمندی شدند. «خود» در زبان مادی ژنومیک به ترکیبی از ژن و مواد زائد تبدیل میشود (دانشمندان موادی را که دادههای ژنتیک نیستند اما وجودشان برای پیوند ژنهای درون کروموزم ضروری است، با کجسلیقگی، مواد زائد مینامند). پژوهشگران در گذشته اطلاعات ژنتیک را «نقشۀ کلی» آیندۀ هر انسان میپنداشتند اما این روزها به دنبال تعریف جدیدی از اطلاعات ژنتیکاند. در تعریف جدید، اطلاعات ژنتیک بیشتر به «فهرست قطعاتِ» موجود زنده شباهت دارند. استعارۀ فهرست قطعات به مجموعهای از قالبهای مادی و رواییِ زندگی آتی انسان اشاره دارد که بدون اطلاع و آگاهی ما به قالب کُد درآمدهاند. این نگاشتهای زندگیْ تاریخچههایی از جنس مادهاند که در انتظار ما نشستهاند. در بعضی آثار ژانر خودزندگینامه، همین نگاه مطرح و بررسی شده است. بنابراین، مادیت حافظه هم نویدبخشِ آینده است و هم میراث تاریخ جمعی گذشته را حمل میکند. رمزگان ژنتیکِ انسان را میشود خاطرهای بدنمند دانست که میتوان آن را با جراحی یا از راه گفتن قصههای متفاوت، به میزان زیادی، بازسازی کرد و ترتیبی نو برایش ساخت.
از سویی، مادیت بدن این امکان را فراهم میکند که دربارۀ خود قصه بگوییم و خود را دوباره با قصهگویی بسازیم. از سوی دیگر، قصههایی که میگوییم زندگی ما را میسازند و تغییر میدهند. پل جان ایکین بهتازگی، با بهرهگیری از یافتههای علوم اعصاب، علوم شناختی و علوم مربوط به فرایند رشد، بررسی کرده که ما چگونه به «خودِ قصهای» تبدیل میشویم. سروکار داشتن با نظریههای شناخت، خاطره و بدنمندی موجب شده ایکین بتواند ارتباط هویت با قصهها و همینطور خودهای سالم با قصههای سالم را بررسی کند. در حوزهای دیگر، طرفداران روایتدرمانی در پزشکی و زیستاخلاقشناسی گفتن و بهبودی را جداییناپذیر میدانند. به باور آنها، گفتن و التیام هم راهی برای بقا، بهبودی و دگرگونیاند و هم راهی برای پذیرش آسیبپذیری بدن و مرگ. اِستیون رُز، دانشمند علوم اعصاب که تولید مستمر خاطرات در مغز را با استعارۀ موج توصیف کرده است، میگوید فهم خود و گذشتۀ خود از طریق قصهای متفاوت یا قصهای که ارزش عاطفی متفاوتی دارد، واقعاً ممکن است بر آن دسته از شبکههای عصبی که از یک نیمکرۀ مغز به نیمکرۀ دیگر میروند، تأثیر بگذارد. رز قبول ندارد که خاطره در جای خاصی از مغز مستقر و ثابت است. بعضی از منتقدان هم میگویند مفهوم زیستمتن گویاتر از اصطلاح خودزندگینامه است چون تأکید زیستمتن بر تلاش نویسنده برای بیان خودش با کمک فرایند نوشتن است. دعوت آنها برای بررسی فرایندِ نوشتنِ زندگی به جای پرداختن به محصول نهایی موجب میشود به چگونگی شکلگیری «خودِ در حال تکوین» با کمک کنشهای شناختی بیشتر توجه کنیم. خودزندگینگاری با تمرکز بر آنچه کِی کوک «دیاِناِیِ من/خودم» نامیده است، به پیشینهها و تخصصهایی دیگر در حوزههایی بسیار متفاوت با موضوع تحقیقِ پژوهشگران نسلهای گذشته و حتی نسل قبل از خود ارجاع میدهد.
از سوی دیگر فرمهای متنوع خودروایتگریِ آنلاین هم در حال ایجاد تغییراتی در این حوزهاند اما هنوز هیچ اصطلاح تخصصی ژانری یا چهارچوب نظری کلانی مطرح نشده که توضیح دهد مصادیقِ پندارۀ دیجیتال در خودزندگینگاریِ فضای سایبری و خودبازنماییِ چندرسانهای چه تفاوتی با نوشتههای مشابهشان بر روی کاغذ دارند. به گفتۀ مارک پوستر، استفاده از روشهای جدید برای ارائۀ نوشتههای خودزندگینامهای به جهان حتماً ساختار مادی اثر را تغییر خواهد داد چون نشانهها در شکل جدید به صدا و تصویر تبدیل میشوند. برایان راتمَن بحثی قانعکننده دربارۀ اینکه کدهای دیجیتال جای الفبا را گرفته و نحو دکارتیِ الفبا را در اَبَرمتنی خاص به رمزگان مبدل کردهاند، ارائه میدهد اما هنوز شبح الگوی الفباییِ قبلیِ نگارش که دو هزاره بر ما مسلط بوده، دست از سرمان برنمیدارد. دگرگونی فهم ما از سوبژکتیویته که حاصل «نگارش» و توصیف دیجیتالِ ابرمتنی است، تعریفمان از شخصیت نویسنده به منزلۀ سوژهای معین و متعهد با حق انحصاری و محفوظ و هویت فردی مشخص را کاملاً تغییر میدهد. پوستر میگوید «کارکرد نویسنده» احتمالاً در گفتمانهای دیگرمکانِ فضای سایبری ناپدید میشود. او از پژوهشگران میخواهد به پیوندها، تداعیها و پراکندگیهای معنا که محصول اجراهای گوناگون سوبژکتویته در بافتهای شبکههای اجتماعیاند، بیشتر توجه کنند.
در آینده، منتقدانِ خودزندگینامه ناگزیرند پرسشهایی بنیادین دربارۀ عناصر سازندۀ مطالب خودزندگینامهای در فضای سایبری مطرح کنند؛ پرسشهایی مانند اینکه آیا وقتی مرجع «من» در دنیای مادی جای خود را به سوژۀ مجازی میدهد، نگارش و ثبت خود چیزی جز خود/وهمنگاری خواهد بود؟ آیا الزامات و شروط «پیمان خودزندگینامهای» در فضای سایبری نیز به قوت خود باقی است؟ از آنجا که شاهدیم کاربران شبکههای اجتماعی، مثل مایاِسپیس و فِیسبوک، چطور از عکسهای آرمانی بدنشان (مثلاً عکسهایی که در آنها لاغر به نظر میرسند) بهره میبرند و چگونه هر وقت و هر طور دلشان بخواهد به گذشتهشان یا دادههای مربوط به خودشان ارجاع میدهند، احتمالاً جستوجوی ردپایی از مرجع انسانی در این فضاها برای اعتباربخشی به «امر واقعی» راه به جایی نخواهد برد. شاید دیدنِ خودانگارههای متغیر به چشم داستانهای پُرخللوفرجی که در تعامل با کاربران دیگر و پندارههای رسانهای تغییر میکنند، به پژوهش ثمربخشتری منجر شود و به ارائۀ تعریفی جدید از مقولات خودزندگینامهای بینجامد. صورتبندیهای جدید در فضای مجازی، همزمان با تغییر روزافزون شرایط ارجاعی سوبژکتیویته و تمرکززدایی احتمالی از عاملیت انسانی یا محدودتر کردنش، جنبههای بلاغی جدیدی برای خود، رسانه و تعامل پدید میآورند.
نویسندگان: سدونی اسمیت و جولیا واتسون
مترجم: رویا پورآذر
♦ این مطلب برگرفته از یکی از فصول کتاب ادبیات من است که نشر اطراف آن را به چاپ رسانده. برای مطالعۀ مطالب بیشتر، میتوانید این اثر را از فروشگاه اطراف تهیه کنید. نسخۀ دیجیتال این کتاب هم در پلتفرمهای طاقچه و فیدیبو در دسترس شماست.
♦ در همین زمینه پیشنهاد میکنیم مطالب «اتوگرافیک یا خودروایتگری تصویری»، «خودقومنگاری | تلاشی انتقادی برای بازتعریف مناسبات فرهنگی» و «بیوفیلم یا خودروایتگری سینمایی: بازنمایی «خودِ» مولف روی پردهی سینما» را هم مطالعه کنید.