میخائیل باختین در یکی از کتاب مهمترین کتابهایش، رابله و دنیای او، به انواع طنز و کمدی در فرهنگ عامۀ قرون وسطا میپردازد و میکوشد آنها را از هم تفکیک کند. به زعم باختین، با وجود تنوع جشنهای مردمی مثل کارناوالها، مراسم و آیینهای خندهدار، انواع دلقکها، لودهها، غولها، کوتولهها، تردستها و نوشتههای تمسخرآمیز، همۀ آنها در یک چیز اشتراک داشتند؛ همگی به فرهنگ طنز کارناوالیِ عامۀ مردم متعلق بودند. باختین در بررسی این فرهنگ کارناوالی در آثار رابله، به سه دستۀ متمایز طنز میرسد و مشخصۀ هر یک را تشریح میکند. در قسمت اول، به یکی از این سه دسته پرداخته شد. این مطلب که بخش دوم و پایانی است، به دو قسم بعدی میپردازد.
میخائیل باختین نمودهای طنز و کمدی در فرهنگ عامه را به سه فرم مشخص مراسم نمایشی آیینی، آثار کلامی خندهدار و ژانرهای متنوع هرزهگویی تقسیم میکرد. او رمانهای فرانسوا رابله را تجلی این سه دسته میدانست. از نظر باختین جشنهای کارناوالی و مراسم نمایشی آیینی و همچنین مناسک و تشریفات مربوط به آنها جایگاهی رفیع در زندگی انسان قرون وسطا داشتند. علاوه بر خودِ کارناوالها با مراسم و نمایشهای مذهبی و رژههای طولانی و پیچیدهشان، «جشن دلقکها»، «جشن الاغ» و نوعی «خندۀ عید پاکِ» آزاد هم بود که عرف و سنت آن را به رسمیت میشناخت و مجاز میدانست. از طرفی تقریباً تمامی جشنهای کلیسایی وجهی فرهنگعامهای و خندهدار داشتند که آن هم از گذشته به رسمیت شناخته شده بود. در روزهایی که نمایشهای رمزی و سُتیها تهیه و اجرا میشدند، نوعی فضای کارناوالی حاکم بود. همین فضا بر جشنهای کشاورزی مثل جشن انگورچینی (vendagne) که در شهر برپا میشدند نیز غلبه داشت. از آنجا که دلقکها و ابلهها -شرکتکنندگان همیشگی این نوع جشنها- به تقلید آیینهای جدی مثل مراسم بزرگداشت برندگان مسابقات، واگذاری حقوق نظام اربابرعیتی یا اهدای لقب شوالیه میپرداختند، مراسم و مناسک شهری و اجتماعی وجهی خندهدار پیدا میکردند. برای مناسبتهای کماهمیتتر هم آییننامههای خندهداری وضع میشد، مثلاً شاه یا ملکهای انتخاب میشد که «صرفاً به خاطر خنده» در زمان جشن حکمرانی میکرد. او معتقد بود که رابله بزرگترین نویسندهای بود که چرخۀ خندۀ کارناوالی مردم را کامل کرد و آن را به دنیای ادبیات آورد. کتاب او راهی برای ما گشود تا به ماهیت پیچیده و عمیق این پدیده پی ببریم.
در ادامۀ این مطلب، آثار کلامی خندهدار و ژانرهای متنوع هرزهگویی بررسی میشوند.
♦♦♦
فرم دوم فرهنگ طنز عامیانه در قرون وسطا آثار کلامی خندهدار به زبان لاتین یا زبان محلی است.
البته این فرم کاملاً فرهنگعامهای نیست و فقط برخی از اینگونه آثار به زبان محلی را میتوان در دستهبندی فوق جای داد.
اما در قرون وسطا ادبیات طنزآمیز با حالوهوای کارناوال آمیخته بود و از فرمها و انگارههای کارناوال بسیار بهره میبرد. این ادبیات در پشت نقاب بیبندوباری و قانونگریزی کارناوال که مجاز دانسته میشد، گسترش یافت و در بیشتر موارد ارتباطی نظاممند با جشنهای کارناوالی داشت. خندۀ موجود در این ادبیات هم دوسویه بود و هم از جنس خندههای جشنهای مردمی. کل ادبیات سرگرمکنندۀ قرون وسطا همین نوع از ادبیات طنزآمیز بود.
جشنهایی که از جنس کارناوال بودند، در همان زمان محدوی که به آنها اختصاص داده میشد، بخش شایان توجهی از زندگی انسان قرونوسطایی را بازنمایی میکردند. شهرهای قرونوسطایی بزرگ بهطور متوسط سه ماه از سال را به این جشنها اختصاص میدادند. مقاومت در برابر حالوهوای کارناوالی امکان نداشت. در این جشنهای مردمی، افراد جایگاه رسمی خود را به عنوان راهب، کشیش یا عالِم ترک میکردند و جهان را از منظر وجه مفرح و خندهدارش میفهمیدند. نه تنها مدرسان و روحانیهای معمولی که اسقفها و دینپژوهان فرهیخته هم، به عنوان دورۀ استراحتی از جدیت زهد و پارسایی حاکم بر زندگیشان، در تفریحات سرخوشانه زیادهروی میکردند. عنوان یکی از پرطرفدارترین قطعههای خندهدار قرون وسطا «شوخی خرکی راهبانه» (Joca monacorum) بود. راهبانِ محصور در حجرهها علاوه بر آثاری تقلیدیتمسخرآمیز یا شبهتقلیدی از رسالههای علمی، نوشتههای مضحک دیگری نیز به زبان لاتین تولید میکردند. البته جشن مردمی هم در خلال حیات طولانیاش تغییرات فراوانی کرد اما نوشتههای لاتین از همه کمتر عوض شدند. ژانرهای و سبکهای متنوع و متعددی پدید آمدند. این ادبیات، به رغم همۀ دگرگونیهایش، کموبیش ترجمانی از حالوهوای کارناوال مردمی باقی ماند و از فرمها و نمادهایش استفاده کرد.
تقلید تمسخرآمیز و شبهتقلیدهای لاتین فراگیر بودند. تعداد دستنوشتههایی که در این گروه قرار میگیرند، بسیار زیاد است. در این تقلیدهای تمسخرآمیز، کل ایدئولوژی و آیینهای رسمی به شکل خندهدار نشان داده میشوند. خنده در برترین فرمهای نحلهها و تفکرات مذهبی نشت میکند.
یکی از قدیمیترین و پرطرفدارترین نمونههای این ادبیات، «شام قبرسی» (coena Cypriani) است که بدل طنزآلود شادمانه و کارناوالی خاصی از کل کتاب مقدس ارائه میدهد. این اثر از دل سنت «خندۀ عید پاک» (risus paschalis) تراویده و پژواکهای دور ساتورنالیای رومی را میتوان در آن شنید. تقلید تمسخرآمیز باستانی دیگر «ویرجیل ماروی ملانقطی» (Vergilius Maro Grammaticus) نام دارد که شبهتقلیدی تمسخرآمیز از رسالۀ عالمانهای دربارۀ دستور زبان و قواعد صرفونحو لاتین است و همزمان تقلید تمسخرآمیزی از خردمندی عالمانه و روشهای علمی اوایل قرون وسطا محسوب میشود. این دو اثر که در مرز میان دنیای باستان و قرون وسطا نوشته شدند، آغازگر این ژانر طنزآمیز و خندهدار بودند که تأثیری سرنوشتساز بر فرمهای پس از خود داشت و رواج و محبوبیت آنها تقریباً تا رنسانس ادامه داشت.
در مسیر توسعۀ ادبیات طنزآمیز لاتین، قرینۀ تقلیدیتمسخرآمیز همۀ سنتها و آموزههای کلیسایی نوشته شد و آنها را «تقلید تمسخرآمیز مقدس» (parodia sacra) مینامیدند. این نوشتهها از عجیبترین و کمشناختهشدهترین نمودهای ادبیات قرون وسطا هستند. تعداد زیادی آیینهای نیایش تقلیدیتمسخرآمیز («آیین نیایش الکیها»، «آیین نیایش قماربازها»)، تقلیدهای تمسخرآمیز تفاسیر بخشهایی از تعالیم عیسی مسیح، ادعیۀ بسیار مقدس و محترم (دعای ربانی، دعای مریم مقدس)، نیایشهای کلیسایی، سرودهای مذهبی، مزامیر و حتی پند و اندرزهای کتاب مقدس وجود دارد. آثار تقلیدیتمسخرآمیزی هم از وصایا («وصیت خوک»، «وصیت الاغ»)، مرثیهها، فتاوی و مانند اینها در دسترس است. گسترۀ این ادبیات تقریباً بینهایت است. همۀ این آثار با پشتیبانی و تقدیس از جانب رسوم و سنن اجتماعی همراه بودند و کلیسا تا حدودی آنها را تحمل میکرد. این ادبیات تحت حمایت «خندۀ عید پاک» یا «خندۀ کریسمس» تولید و حفظ میشد و مانند تقلیدهای تمسخرآمیز آیینهای نیایش و ادعیه، تقریباً ارتباط مستقیمی با «جشن دلقکها» داشت. این احتمال هم وجود دارد که در جشن دلقکها نمودهای از همین ادبیات اجرا میشدهاند.
آثار تقلیدیتمسخرآمیز دیگری هم به زبان لاتین وجود داشت: تقلید تمسخرآمیز مناظرهها، گفتوگوها، وقایعنگارهها و مانند اینها. نویسندگان همۀ این فرمها به مقداری دانش و سواد مرتبط با موضوع نیاز داشتند، گاهی هم نیازمند اطلاعاتی در سطوح بالا بودند. همۀ آنها پژواکهایی از خندۀ کارناوال را به درون دیوارهای صومعهها، حوزهها و مدارس علوم دینی میآوردند.
آخرین و کاملترین نمونههای طنز لاتین قرونوسطایی، در بالاترین سطح آثار رنسانس را میتوان در «نامههای مردمان گمنام» اثر فُنهوتِن و همچنین در رسالۀ اراسموس با عنوان «در ستایش دیوانگی» یافت که از مهمترین آثاری است که پای خندۀ کارناوال را به ادبیات باز کردهاند.
ادبیات طنزآمیز قرونوسطایی به زبانهای محلی هم پدید آمد که بههیچوجه کممایهتر از طنز لاتین قرونوسطایی نبود و حتی تنوع بیشتری هم داشت. در این ادبیات محلی نیز فرمهای مشابه «تقلید تمسخرآمیز مقدس» مشاهده میشود: تقلیدهای تمسخرآمیزی از ادعیه، وعظها (the sermons Joyeux در فرانسه)، سرودهای کریسمس و افسانههای قدیسان. البته فرمهای متداول تقلیدهای تمسخرآمیز و بدلسازیهای طنزآلود سکولار آنهایی بودند که وجه مضحک و خندهدار نظام اربابرعیتی و حماسهآفرینی و قهرمانپروری این نظام را ارائه میدادند. تقلیدهای تمسخرآمیز حماسی متعلق به قرون وسطا وجهی حیوانی، مسخره، دغلکارانه و ابلهانه داشتند. آنها به کارهای قهرمانانه، قهرمانهای حماسی (رولانِ مسخره) و قصههای شوالیهای («قاطر بدون افسار»، «اُکَسان و نیکولِت») میپرداختند. همچنین لفاظیهای بلاغی مسخره هم بودند که ژانرهای مختلفی داشتند: مناظرههای کارناوالی، گفتوگوهای طنزآمیز و مدیحههای خندهدار. طنز کارناوالی در حکایتهای منظوم طنز و اشعار غنایی خندهداری که خاص ملاهای خانهبهدوش بودند هم بازتاب داشت.
تمامی ژانرهای تقلیدیتمسخرآمیز به زبان محلی نزدیکتر از تقلیدهای تمسخرآمیز لاتین به فرمها و نمادهای کارناوالی هستند. اما این تئاتر کمدی قرونوسطایی است که نزدیکترین پیوند را با کارناوال دارد. نمایش در آلاچیق، نخستین نمایش خندهدار قرونوسطایی موجود، اثر اَدَم دِلهال نمونۀ برجستهای از بینش ناب کارناوالی به امور و برداشتی کاملاً کارناوالی از جهان است. بسیاری از وجوه جهان رابله، البته در مرحلۀ جنینی، در نمایش دِلهال موجود است. نمایشهای رمزی و نمایشهای اعجاز قدیسان تا حدودی ماهیتی کارناوالی یافتند. خنده به درون نمایشهای رمزی نشت کرد. داستانهای شیاطین و شرارتهایی که بخشی از این دست اجراها و همچنین بخشی از «سُتی»هایِ تهیهشده در اواخر قرون وسطا بودند، ماهیت کارناوالی برجستهای دارند.
♦♦♦
سومین فرم طنز فرهنگ عامه نمودها و ژانرهای خاص گفتار خودمانی کوچهوبازار در قرون وسطا و رنسانس است.
پیشتر گفتیم که هنگام کارناوال همۀ مرزها و وجوه تمایز سلسلهمراتبی بین افراد و برخی هنجارها و ممنوعیتهای زندگی عادی دچار تعلیقی موقت میشوند. این را هم افزودیم که نوعی ارتباط آرمانی و در عین حال واقعی که در زندگی روزمره ناممکن بود، در کارناوالها پایهگذاری میشود.
نوع جدید ارتباط همواره فرمهای گفتاری جدید یا معانی جدیدی برای فرمهای قدیمی میآفریند. مثلاً وقتی دو نفر رابطهای صمیمی دارند، فرم ارتباط کلامیشان بهوضوح تغییر میکند؛ یکدیگر را به شکلی غیررسمی خطاب قرار میدهند، برخی دشنامها را از روی محبت و علاقه در مورد هم به کار میبرند و تمسخر دوجانبه را مجاز میدانند. در ارتباط رسمی فقط تمسخر نفر سوم مجاز است. دوستان میتوانند به سرشانۀ یکدیگر یا حتی شکم هم ضربهای ملایم بزنند (که ژست کارناوالی رایجی محسوب میشود). قواعد آدابدانی و سایر ملاحضات کلامی آسان گرفته میشود و شاید در گفتوگوها، کلمات و عبارتهای رکیک هم به کار برده شوند. اما همین روابط صمیمی در زمانۀ ما هم با ارتباط خودمانی و آزاد افراد در زمان کارناوال بهوضوح فاصله دارد. روابط دوستانه در زمان ما فاقد عواملی ضروری مثل مفاهیمی تماماً انسانی، آرمانگرایانه و مرتبط با جشنهای شاد مردمی هستند و عمق فلسفی ندارد. خوب است به این نکته نیز اشاره کنیم که عناصری از مناسک باستانی «برادرانگی» در کارناوال حفظ شده بود و مفاهیمی عمیقتر هم به آن بخشیده بودند. برخی از این عناصر به زندگی مدرن قدم گذاشتهاند اما معانی ضمنی کهن خود را کاملاً از دست دادهاند.
نوع جدید صمیمیت کارناوال در مجموعهای از الگوهای گفتاری بازتاب یافته بود که آنها را بررسی خواهیم کرد.
یکی از ویژگیهای گفتار دوستانۀ کوچهوبازار استفاده از زبان رکیک و واژهها یا عبارتهای توهینآمیزی بود که بعضیشان بسیار طولانی و کاملاً پیچیده بودند. ناسزا، به لحاظ دستورزبانی و معناشناختی، از بافت اصلی متن جدا میشود و به عنوان واحدی کامل در نظر گرفته میشود، چیزی شبیه یک ضربالمثل. به همین دلیل ما میتوانیم دربارۀ زبان فحاشی به عنوان ژانر خاصی از هرزهگویی صحبت کنیم. عبارتهای توهینآمیز ریشۀ مشترکی ندارند. در روابط باستانی، این عبارتها دارای کارکردهایی متعدد و متفاوت بودند و بیشتر مواقع خاصیتی شبیه سِحر و جادو و وِردمانند داشتند. البته ما مشخصاً به زبانی علاقهمندیم که خدایان را به باد تمسخر و توهین میگرفت و بخشی از آیینهای نیایش طنزآمیز باستانی بود. این توهینها دوسویه بودند: همزمان با تحقیر و تخریب ابژۀ خود، حیاتی نو به آن میبخشیدند و به نوسازیاش میپرداختند. دقیقاً همین توهین دوسویه مشخصۀ ژانر گفتار در ارتباطهای کارناوالی بود. اما به مرور زمان، معنای این توهینهای دوسویه دچار تغییرات اساسی شد؛ سحرآمیزی و وجه عملی خاص خود را از دست داد و ماهیت و ژرفنایی ذاتی و همگانی یافت. توهین، در این فرم جدید، به خلق حالوهوای آزاد کارناوال و شکلگیری وجه ثانویه و مضحک جهان کمک کرد.
توهین به مقدسات و سوگندها (Jurons) از بسیاری جهات شبیه ناسزا هستند. آنها هم جای خود را در گفتار هرزهگویی باز کردند. توهین به مقدسات را هم باید ژانر خاصی در نظر گرفت که همان ویژگیهای ناسزا را دارد یعنی جدایی از بافت متن اصلی و وجهی ذاتی و درونی. در ابتدا توهین به مقدسات و سوگندها با خنده ارتباطی نداشتند اما به خاطر زیرپاگذاشتن هنجارهای گفتار رسمی از حوزۀ گفتار رسمی کنار گذاشته شدند. بدینترتیب توهین به مقدسات و سوگندها نیز به حوزۀ آشنا و خودمانی کوچهوبازار منتقل شدند. در حالوهوای کارناوالی فضای کوچهوبازار ویژگیهای خنده را از آن خود کردند و آنها هم دوسویه شدند.
سرنوشت الگوهای گفتار دیگر مثل انواع عبارتهای رکیک هم شبیه همین ژانرهایی بود که دربارهشان صحبت کردیم. زبان صمیمی کوچهوبازار تبدیل به مخزنی شد که در آن الگوهای گفتاری مختلفی که از ارتباطات رسمی طرد شده بودند، میتوانستند آزادانه در آن قرار گیرند و ذخیره شوند. همۀ این ژانرها، بهرغم تفاوتهای بنیادینشان، سرشار از حالوهوای کارناوال بودند، کارکردهای کلامی نخستشان تغییر کرده بود و گویی به شرارههای درخشان و فراوان آتشبازی کارناوال تبدیل شده بودند که جهان را از نو میساخت.
نویسنده: میخائیل باختین
ترجمه: رویا پورآذر
♦ این جستار بخشی از مقدمۀ کتاب رابله و دنیای او است که بهزودی با ترجمۀ رویا پورآذر منتشر خواهد شد. قسمت اول آن را میتوانید در اینجا بخوانید.