ویدیوجستار فرم رسانهای نسبتاً جدیدی است و وجه تمایزش با فرمهای دیگر، مخصوصاً فیلم کوتاه، شاید چندان آشکار نباشد. در این مطلب، سازندگان ویدیوجستار از ویژگیها، قواعد و اهداف این فرم میگویند و شرح میدهند که چه چیزی آن را از فیلم کوتاه متمایز میکند.
ویدیوجستارها شاید شبیه هرزهنگاری باشند، از این جهت که به قول معروف وقتی ببینیدشان میشناسیدشان. اما چه چیزی ویدیوجستار را از فیلم کوتاه متمایز میکند و قواعد بنیادین این فرم نسبتاً جدید چیست؟ دست آخر، سازندهی ویدیوجستار چقدر میتواند دربارهی اثر یک فیلمساز آزادیِ عملِ خلاقانه به خرج دهد، بیاینکه بیحرمتی یا غلطاندازی کرده باشد؟
این پرسشها وقتی مطرح شدند که ویدیوجستاری از کِوین بی. لی، سازندهی ارشد ویدیوجستار در وبسایت فَندُر، دربارهی فضاهای فیلمِ خانگی نَه، آخرین مستند شانتال آکرمن، منتشر کردیم. ابتدا، لی ویدیو را با موسیقی تدوین کرده بود. اما بعد از دریافت شکایتهایی، از جمله از توزیعکنندگان فیلم، در موسیقی ویدیوجستارش بازنگری کرد و تصمیم گرفت نسخهای جدید و بیموسیقی بسازد.
جاناتان میلر، رئیس ایکاروس فیلمز، شرکت توزیعکنندهی فیلم خانگی نه در ایالات متحده، میگفت «جستار را تماشا کردم و جا خوردم، چون از شرح روی فیلم خبری نبود. پنج دقیقه از فیلم شانتال بود که با ترتیبی متفاوت، با موسیقیِ خیلی احساسبرانگیزی که روی آن گذاشته بودند، تدوین شده بود. سر در نمیآوردم که چه چیزی این اثر را جستار میکند. به این میمانست که او (لی) تصاویر شانتال را برش زده باشد تا فیلمی یکسر متفاوت بسازد.»
لی نگرانیِ میلر را درک میکرد و تصمیم گرفت هر دو نسخه را آنلاین نگه دارد تا نشان دهد قطعهای موسیقی چطور میتواند از تصاویر خام واحدی دو ویدیوی متفاوت بسازد.
ویدیوجستار همچنان در هیئت فرم کاملاً نوینی از شرح ظاهر میشود و این موضوع خاص پرسشهایی دربارهی مؤلفبودن و نیتوقصدِ مؤلف پیش میکشد. آن چیست که اثری را تبدیل به ویدیوجستار میکند، نه فیلمی کاملاً جدید که محصول تدوین دوبارهی همان تصاویر خام قبلی است؟ اضافه کردن موسیقی به فیلمی بیموسیقی اشکالی ندارد؟
ویدیوجستارها، در مقام یک فرم رسانهای نسبتاً جدید، هنوز از دستورالعملهایِ ساختاری خاصی پیروی نمیکنند، گرچه آنقدر از عمرشان گذشته است که الگوهایی مشخص پدیدار شوند: مثلاً سوپرکات و یادنامهی هواداران.
همه میتوانیم توافق کنیم که ویدیوجستار ویدیوی آنلاین کوتاهی است که تصاویر خام یک یا چند فیلم را برش میزند و کنار هم میگذارد تا چیز تازهای دربارهی آنها بگوید. اما آیا هیچ قاعدهی بنیادینی هم وجود دارد؟ سازندهی ویدیوجستار تا چه حد باید دغدغهی قصدِ فیلمساز اصلی را هم داشته باشد (یا اصلاً باید چنین دغدغهای داشته باشد)؟
مجلهی فیلممیکر از گروه منتخبی از سازندگان ویدیوجستار خواست دربارهی این پرسش نظر بدهند. آنچه در ادامه آمده است گلچینی است از پاسخهای آنها.
آریل برنستاین: ویدیوجستار بهمثابه نوع خاصی از چهارچوب تحلیلی
من در درجهی اول جستارنویس و منتقد فرهنگیام، بنابراین هرگز ویدیوجستارهایی را که در ساختنشان همکاری کردهام فیلمهایی به خودیِ خود مستقل ندانستهام. پشت ویدیوجستارهایی که در آنها دخیل بودهام تزی وجود دارد و تصاویر، در کنار متن، چنان به کار گرفته شدهاند که بیننده را متقاعد کنند آنها را به شیوهای خاص بخواند و تفسیر کند. از نظر من، ویدیوجستار با فیلم تفاوت دارد چون کاری که انجام میشود در واقع خلق نوع خاصی از چهارچوب تحلیلی برای بیننده و خواننده است تا تصاویر اصلی فیلم را از نو تفسیر یا تصور کند.
کوین بی. لی: تبیین اندیشه در قالبی دیداریشنیداری
فکر نمیکنم کسی بتواند «ویدیوجستار» را بهطور کامل از «نسخهی دوباره سرهمشدهی یک فیلم» تفکیک کند؛ تقریباً همهی ویدیوجستارها را میشود نسخههای دوباره سرهمشدهی یک فیلم حساب کرد. من این را مسئلهی سیاه و سفیدِ «ویدیوجستار چه هست و چه نیست» نمیبینم، بلکه بیشتر پیوستاری میبینمش که با میزان فکری که صرف سرهم کردن دوبارهی فیلم شده است سنجیده میشود. من ویدیوجستارها را شاخهای از فیلمجستار میدانم که مشخصهاش تبیینِ اندیشه در قالب دیداریشنیداری است. با این منطق، هر چه فکر کردن به موضوعی در ویدیو بیشتر به چشم بیاید، بیشتر میشود ویدیوجستار قلمدادش کرد.
اما فکر کردن فقط با این سنجیده نمیشود که چقدر حرف یا شرح به ویدیو اضافه شده است. اگر اینطور بود، باید به همان نوشتن مقاله و جستار در قالب متن میچسبیدیم. باید این را هم در نظر بگیریم که در سرهم کردن دوبارهی مواد خام با استفاده از تدوین، صدا و موسیقی چقدر اندیشهورزی میشود دید. این همان چیزی است که فرم جدید ویدیوجستار را چنین هیجانانگیز میکند، چون حالا باید معیارهای سنجش تفکر انتقادی را با فیلمسازی هم ترکیب کنیم.
269. What Makes a Video Essay Great? from Kevin B. Lee on Vimeo.
مکس وینتر: ویدیوجستار وادارمان میکند دقیقتر تماشا کنیم
یکی از جالبترین چیزها دربارهی این فرم خاص این است که قواعدی در کار نیست، یا در واقع هیچ مجموعهی سفتوسختی از چنین قواعدی در کار نیست. سازندگان ویدیوجستار معمولاً همینطور که در کار پیش میروند قواعد را تعریف میکنند. البته چیزی که همهی آنها را به هم وصل میکند خودِ عشق به فیلم است. همان است که همه چیز را کنار هم نگه میدارد: پشت پردهی هر چیزی که سازندهی جستار در اثرش میگوید همان است؛ همانی که به شکل تجربههای گوناگون در دسترس فرهنگشناسهاست، تجربهای که بیش از همه سودای کنکاش و کاوش در آن را دارند و ساعتها و ساعتها کارِ موشکافانه صرف وارسیاش میکنند: فیلم. قاعدهی شاید تناقضآمیز دیگر این است که چیزی از خود سازندهی جستار باید در اثر به چشم بیاید.
بهیادماندنیترین ویدیوجستارهایی که دیدهام ــتقارن در آثار وس اندرسن، نماهای آغازین در برابر نماهای پایانیــ عنصری را پیش چشم میآورند که برای سازندهی جستار دلمشغولی بزرگی بوده است و همین باعث میشود خودِ اثر تبدیل به چیزی شود که باید بیانش کنند، و این احساس ضرورت خودش را در نیروی پیشرانِ اثر نشان میدهد. قاعدهی بنیادین دیگر ــشاید هم داریم دربارهی ارکان «موفقیت» حرف میزنیمــ این است که اثر، شما را یادِ چیزی بیندازد که دربارهی فیلمسازِ موضوع بحث کاملاً صادق باشد، که توی خال بزند، اینطور که ببینیدش و فکر کنید آره، دقیقاً، هیچوقت اینطور بهش فکر نکرده بودم، اما عین حقیقته.
ویدیوجستارها وادارمان میکنند دقیقتر تماشا کنیم و نقد -از هر نوعش- چه هدفی والاتر از این میتواند داشته باشد؟
«هدف» دیگری که میشود گفت این ویدیوجستارها دارند انفجاریبودن است: شیرجهی آنی در آثار یک فیلمساز. روشن است که وقتی سوژه کسی مثل تارانتینو یا گدار باشد این شیرجه به معنای واقعی کلمه انفجاری است، اما اگر ویدیوجستار دربارهی آینهها در آثار برگمن یا قاببندیِ هندسیِ آدا هم باشد به همین اندازه، اما به شیوهای بیسروصداتر، انفجاری است.
بنا به تجربهی من، ویدیوجستارها چیزی دارند که میشود آن را نقطهی جوش نامید. خیلی از آنها ریزریز قُل میزنند و ریزریز قلزدنشان هم کم بهیادماندنی نیست، اما بعضی از آنها به جوش میآیند. در نهایت، همه چیز به استادیِ سازندهی جستار در کار با مواد خام وابسته است، به اینکه تا چه حد ایدههایی را که در سر دارد جذب میکند و میتواند از نو بیانشان کند؛ به عبارت دیگر، به اینکه قاببندی در آثار کوروساوا یا تماشای ازنفسافتاده برای یک دانشجوی جوان فیلمسازی چه معنایی داشته است یا «عشقِ سینما» بودن یعنی چه.
هدفْ به جوش آمدن است، اما دوست دارم خیال کنم که در همهی اینها اندکی جوشیدن هست و همهی این آثار هم از لحاظ حقوقی اثر اصلی را دگرگون میکنند و هم از لحاظ فکری. ویدیوجستارها وادارمان میکنند دقیقتر تماشا کنیم و نقد -از هر نوعش- چه هدفی والاتر از این میتواند داشته باشد؟ واکنش فوری و فکرنشدهی بینندهی سرسختتر به چنین آثاری این است که «چرا فیلمِ خودت را نمیسازی؟» متأسفانه این پرسش کاملاً پرت و بیربط است. بیشتر سازندگان ویدیوجستار میتوانستند فیلمهای خودشان را بسازند، اما واقعیتِ ساده این است که نساختهاند. و برای اینکه بفهمید چرا نساختهاند، باید آثارشان را تماشا کنید.
وی. رنه: هیچ قاعدهای در کار نیست
ویژگی معرف ویدیوجستار چیست و ویدیوجستار کِی فیلمی قائمبهذات میشود؟ فکر میکنم جواب دادن به این سؤال کمی دشوار است، چون ویدیوجستار تازه همین چند سال اخیر کمکم محبوب شده است، بنابراین هنوز واقعاً هیچ قاعدهی تعریفشده یا هیچ سرمشقی در کار نیست. با این حال، متوجه شدهام میان ویدیوجستارهای همراه با روایتگری و/یا متن و ویدیوجستارهای فاقد آن تفاوت عظیمی وجود دارد. آنهایی که روایتگری/متن دارند دقیقاً همان چیزیاند که خودشان میگویند: ویدیوجستار. اما فکر میکنم آنهایی که ندارند همانهاییاند که وادارمان میکنند تعریف ویدیوجستار را به پرسش بگیریم.
مثلاً لویس باندِ کانالِ کریسوِل را دارید که قطعههایی دیوانهوارْ عمیق دربارهی موضوعاتی مثل تکنیکهای سینمایی میازاکی را روایت میکند، و در مقابلش کوگونادا را با آن سوپرکاتهای فاقد صداگذاری یا متن، مثل ویدیوجستاری که دربارهی استفاده از چشمها در فیلمهای هیچکاک ساخت.
هر دو نفر چیزهایی دربارهی سوژهی ویدیوهایشان به ما میآموزند؛ یکی از آنها با شواهد و تحقیق و علامتگذاریْ درسی واضح یادمان میدهد، در حالی که دیگری فقط زنجیرهای از تصاویر دارد و بعد میگذارد بیننده هر برداشتی که میخواهد از آنها بکند.
سؤال این است که آیا ما این ویدیوجستارها را هم با همان معیارهای جستارهای مکتوب آکادمیک قیاس میکنیم؟ اگر بله، پس سوپرکاتی که روی آن موسیقی کلاسیک گذاشتهاند و روایتگری ندارد احتمالاً ویدیوجستار به شمار نمیآید. منظورم این است که تصور کنید همتای مکتوب این جستار را به استادتان بدهید… کارتان زار است. اگر نه، پس ویدیوجستار میتواند در هر قالبی که میخواهد بنشیند، مگر اینکه کمکم از قطعهای آموزشی یا مشاهدهای بودن فاصله بگیرد و از نقد به فیلمی تبدیل شود که قصهی خودش را دارد… فکر میکنم آنوقت است که دیگر ویدیوجستار نخواهد بود.
اما فکر نمیکنم موضوع از جنسِ یا این یا آن باشد… ویدیوجستارهای زیادی هستند که با کنار هم گذاشتن مجموعهای از نماهای فیلمهای یک کارگردان و اضافه کردن موسیقیای احساسی به آنها آثارش را میستایند. یکهو به خودتان میگویید «خدایا! عاشق جف کرُننوِث و فیلمهای قشنگش هستم.» چنین ویدیویی بیشتر شبیه ادای دین عمل میکند تا ویدیوجستار یا سوپرکات. فکر میکنم اینجاست که پای آزادی عمل خلاقانه وسط میآید. اگر حقیقتاً دارید ویدیوجستار میسازید، راستش را بخواهید، نمیدانم چقدر آزادی عمل خلاقانه نیاز دارید.
موضوع جالبی برای فکر کردن است، مخصوصاً چون ممکن است این یکی از اولین بارهایی باشد که مرز میان نقد و قطعهای که دارد نقدش میکند کمرنگ شده است.
نویسنده: پائولا بِرناستاین
مترجم: الهام شوشتریزاده
منبع: فیلممِیکرمگزین