بی‌کاغذِ اطراف
بلاگ, درباره‌ی ادبیات کودک و نوجوان

چرا ادبیات کودک فقط برای کودکان نیست؟


بیشتر بزرگسالان فکر می‌کنند ادبیات کودک و رمان‌های نوجوان به دردشان نمی‌خورند. نگاه رایج این است که «من بزرگسال هستم و مسائل و دغدغه‌های بزرگسالانه‌ دارم. مگر می‌شود چنین کتاب‌هایی فایده‌ای برایم داشته باشند؟» با این حال، حتی اگر دیگر نوجوان نیستید، ادبیات کودک و نوجوان را نباید نادیده بگیرید. حالا بیایید موضوع را دقیق‌تر بررسی کنیم و ببینیم چرا می‌گوییم کتاب‌های کودک فقط برای کودکان نوشته نمی‌شوند.


تصور کنید که وارد کتاب‌فروشی زنجیره‌ای بزرگی شده‌اید. هزاران کتاب مختلف را می‌بینید که کارکنان کتاب‌فروشی در ردیف‌ها و قفسه‌هایی مرتب‌شان کرده‌اند: رمان‌های عاشقانه، مجموعه‌های شعر، داستان‌های هیجان‌انگیز، داستان‌های جنایی، سفرنامه‌ها، و کتاب‌های روان‌شناسی و حقوق و اقتصاد و خیلی چیزهای دیگر. به خاطر جادو و جذابیتِ مکان، به‌کندی از کنار قفسه‌ها عبور می‌کنید و یکی دو کتاب را برمی‌دارید و ورق می‌زنید. ممکن است هرگز آن‌ها را نخرید یا نخوانید اما فقط ظاهرشان برای شما جذاب باشد. ادامه می‌دهید و در انتهای راهرو، نقطه‌ای روشن و فضایی با قفسه‌هایی پر از کتاب‌هایی با جلد‌های خوش‌آب‌ورنگ می‌بینید.

در یک نگاه متوجه می‌شوید به بخش کتاب‌های کودک و نوجوان رسید. شاید احساس کنید چیزی شمای بزرگسال را هم به سمت این کتاب‌ها می‌کِشد؛ جاذبه‌ای که اگر بیشتر از جاذبهٔ قفسه‌های دیگر نباشد، کمتر هم نیست. بیشتر آدم‌بزرگ‌ها (شاید کمی خجالت‌زده؟) نگاهی سریع و گذرا به کتاب‌های این بخش می‌اندازند (کمی با خجالت؟) و بعد سراغ بخش‌های دیگر می‌روند.

بیشتر بزرگسالان فکر می‌کنند ادبیات کودک و رمان‌های نوجوان به دردشان نمی‌خورند. نگاه رایج این است که «من بزرگسال هستم و مسائل و دغدغه‌های بزرگسالانه‌ دارم. مگر می‌شود چنین کتاب‌هایی فایده‌ای برایم داشته باشند؟» با این حال، حتی اگر دیگر نوجوان نیستید، ادبیات کودک و نوجوان را نباید نادیده بگیرید. حالا بیایید موضوع را دقیق‌تر بررسی کنیم و ببینیم چرا می‌گوییم کتاب‌های کودک فقط برای کودکان نوشته نمی‌شوند.

اولین سؤال این است که ادبیات کودک و کتاب‌های نوجوانان چه ارتباطی با هم دارند. این دو شاخه تقریباً همزمان با یکدیگر در قرن نوزدهم میلادی پا گرفتند و معمولاً آن‌ها را مقوله‌ای واحد می‌دانستند. امروزه داستان‌های نوجوانان برای مخاطبان دوازده تا هجده‌ساله نوشته می‌شوند اما ادبیات کودک با کمتر از دوازده‌ساله‌ها سروکار دارد. البته خود عبارت «ادبیات کودک» هم پیچیده و مبهم است. می‌شود این‌طور تعریفش کنیم: کتابی که برای کودکان نوشته شده، کتابی که داستانش دربارهٔ کودکان است، یا کتابی که ناشری آن را مناسبِ کودکان تشخیص داده. صدها تعریف وجود دارد. همه‌شان هم معقول‌اند اما باز این سؤال پیش می‌آید که «کودک کیست و بزرگسال کیست؟»

در بیشتر کشورها، کمتر از هجده‌ساله‌ها را کودک در نظر می‌گیرند و بعد از هجده‌سالگی، آدم‌ها رسماً بزرگسال حساب می‌شوند. اما زندگی معمولاً در یک لحظه تغییر نمی‌کند و نگرش‌ها، باورها، سلیقه‌ها و گرایش‌های ما ممکن است تا بیست، سی یا شصت‌وپنج‌سالگی یا اصلاً هیچ‌وقت تغییر نکنند. سلیقه‌ از اولین چیزهایی است که ترجیحات ما را در مطالعه تعیین می‌کند. بنابراین ممکن است ترجیحات فرد، فارغ از سن‌وسالش، ثابت بمانند. در نتیجه، این‌جا منظور ما از «ادبیات کودک» طیف وسیعی از روایت‌های مربوط به موضوع کودکی و نوجوانی است. به چند دلیل، ادبیات کودک می‌تواند برای کودکان و بزرگسالان به یک اندازه جذاب باشد.

۱. ادبیات کودک یادمان می‌آورد که در لحظه بودن و حساب و کتاب نکردن هم خوب است

با بالا رفتن سن، کم‌کم عادت می‌کنیم مدام با مسائل روزمرهٔ گوناگونی سروکله بزنیم که حل کردن‌شان فقط کار خودمان است؛ از قبض‌های عقب‌افتادهٔ برق گرفته تا سقف استفاده از کارت‌های اعتباری، دشواری‌های روابط انسانی، و انتخاب‌های سختِ سرنوشت‌ساز. همهٔ این‌ها باعث می‌شود ما آدم‌بزرگ‌ها فراموش کنیم که زندگی می‌تواند در کمال سادگی‌ هم عالی و شگفت‌انگیز باشد. ما اغلب همه‌چیز را پیچیده می‌کنیم، در حالی که گاهی باید بگذاریم کار به‌سادگی پیش برود و مشکلات را به‌مرور، هر وقت سر راه‌مان سبز شدند، حل کنیم. گاهی تنها چیزی که برای حس زنده بودن نیاز داریم این است که کاری را که واقعاً دل‌مان می‌خواهد، همین حالا و همین جا، انجام بدهیم و زیادی حساب و کتاب نکنیم.

۲. ادبیات کودک به ما گوشزد می‌کند که صداقت کلید همه‌چیز است

بچه‌ها به طور طبیعی در مقایسه با بزرگسالان بسیار صادق‌تر و بی‌شیله‌پیله‌تر و صریح‌تر هستند. در ادبیات کودک هم بچه‌ها همین‌طور بازنمایی می‌شوند. لُب کلام این است: اگر چیزی را می‌خواهی یا نمی‌خواهی، رک‌وراست بگو. اما ما معمولاً وقتی بزرگ‌تر می‌شویم، توضیحات مفصل و بهانه‌های مختلف را جایگزینِ صداقت و سرراستی می‌کنیم. البته منظورم این نیست که در ادبیات کودک نشانی از دروغ نیست. اتفاقاً هست و زیاد هم هست. ولی ادبیات کودک، با کنار هم گذاشتنِ صداقت و دروغ، نشان می‌دهد که صادق بودن با خود و دیگران خصلتی است که هرگز به ضررِ آدم تمام نمی‌شود.

۳. ادبیات کودک پاسخی است به میل نهفتهٔ ما به معجزه

در اولین رمان هری پاتر، ورنون درسلی با خشم به هری می‌گوید «چیزی به اسم جادو وجود ندارد؟» خب، شاید وجود نداشته باشد. دست‌کم، به شکل آشکار و عیان. با این حال، جادو ساده‌ترین ابزاری است که کمک‌تان می‌کند نه تنها کودکان، بلکه ۹۰ درصدِ مردم جهان را جذبِ داستان کنید. جاذبهٔ جادو کاری می‌کند که خواننده درگیر قصه بشود. راستش بزرگسالان هم مثل بچه‌ها دوست دارند چیزی جادویی و غیرعادی را تجربه کنند. آدم‌ها، فارغ از سن‌وسال‌شان، دوست دارند شگفت‌زده شوند و حتی کوچک‌ترین فرصت‌ برای پرسه در جهانی غریبه، اسرارآمیز و باورنکردنی را از دست نمی‌دهند. اگر این‌طور نبود، ژانرهای ادبی پرطرفداری مثل فانتزی اصلاً پا نمی‌گرفت. از این گذشته، ادبیات کودک حسِ فوق‌العادهٔ سفر به سرزمین‌های ناشناخته‌ را به ما می‌دهد. همچنین نویسنده، با استفاده از جادو، می‌تواند مفاهیم و فرایندهای مختلف را توضیح دهد و آن‌ها را برای مخاطبان اصلیِ ادبیات کودک، یعنی کودکان، درک‌پذیر کند. این‌جاست که به دلیل بعدی می‌رسیم.

۴. ادبیات کودک مسائل پیچیده را به‌آسانی توضیح می‌دهد

ذهن بزرگ‌ترین دانشمندان حوزه‌های مختلف از دیرباز درگیر مفاهیم جهان‌شمولی مثل عشق و نفرت، خیر و شر، یا دوستی و دشمنی بوده و با این حال، کسی نتوانسته تعریف جامع و مانعی برای آن‌ها پیدا کند. اما کتاب‌های کودکان معمولاً چنین مفاهیمی را به‌آسانی و بدون بحث‌های پیچیده و ابهام‌آفرین توضیح می‌دهند. علاوه بر این، مطالعهٔ ادبیات کودک به بزرگسالان کمک می‌کند حرفِ فرزندان‌شان را راحت‌تر بفهمند و زبان مشترکی با آن‌ها پیدا کنند. همچنین نویسندگانی که می‌خواهند به انبوه سؤال‌هایی که به نظر بزرگسالان، پاسخی واضح و بدیهی دارند، جواب‌های متفاوتی بدهند، می‌توانند از کتاب‌های کودکان سرمشق بگیرند.

دست‌ آخر این‌که خواندن کتاب‌های کودکان، چه آن‌هایی که تازه منتشر شده‌اند و چه آن‌هایی که در کودکی خوانده‌ایم و دوست‌شان داشته‌ایم، باعث می‌شود ارزش و اهمیتِ «قصه» را بهتر درک کنیم. در گذر زمان، با کسب تجربه‌هایی که فهم ما را تغییر می‌دهند، درک ما از برخی مسائل تغییر می‌کند. گاهی هم بعضی کتاب‌ها چنان بر نگاه ما به موضوعی خاص تأثیر می‌گذارند که نظرمان در طول زمان عوض نمی‌شود. در هر صورت، خواندن کتاب‌های کودکان کمک می‌کند باورها و افکارمان را از منظری متفاوت ببینیم و بسنجیم تا بتوانیم از آن‌ها دفاع کنیم.

۵.  کتاب‌های کودکان را هم آدم‌بزرگ‌ها می‌نویسند

عجیب است اما همهٔ کتاب‌های کودک را آدم‌بزرگ‌ها نوشته‌اند؛ از سفرهای گالیور و رابینسون کروزو ــ که البته در اصل برای بزرگسالان نوشته شدند ــ تا اُلیور تویست و ماجراهای نارنیا و حتی مجموعهٔ هری پاتر که حالا همگی جایی در برنامه‌های درسی مدرسه‌ها و دانشگاه‌ها پیدا کرده‌اند.

از طرف دیگر، همهٔ بزرگسالان هم زمانی کودک بوده‌اند. بزرگسالان هم زمانی مسحور و مفتونِ این داستان‌ها بوده‌اند و خودشان را جای شخصیت‌هایشان گذاشته‌اند، مثل آن‌ها لباس پوشیده‌اند یا از ویژگی‌های آن‌ها تقلید کرده‌اند. همین داستان‌ها بوده‌اند که چیزهایی دربارهٔ مسئولیت‌پذیری، تعهد، شجاعت، انتخاب‌ درست، و اهمیت دانش به ما یاد داده‌اند. بزرگ شدنِ ما به این معنا نیست که چنین داستان‌هایی دیگر به دردمان نمی‌خورند. آنتوان دو‌سنت‌اگزوپری در شازده کوچولو افسوس می‌خورد که فقط تعداد اندکی از بزرگسالان واقعاً به یاد دارند که آن‌ها نیز زمانی کودک بوده‌اند. ظاهراً هم همین گروه کم‌تعداد هستند که داستان‌ها را می‌نویسند.


نویسنده: لیزا دی

مترجم: مدیحه محمودپور مطلق

منبع: The Nerd Daily

Related posts

تکه‌های رهاشده | جستاری درباره‌ی احساسات ازدست‌رفته در قلمروی زبان

فربد مهاجر
3 سال ago

دروغ‌های مصلحتی | ناداستانکی از ارین مورفی

نیما م. اشرفی
3 سال ago

آن شب که شهاب می‌بارید

الهام خدادادی
9 ماه ago
خروج از نسخه موبایل