بی‌کاغذِ اطراف
روایت و حوزه‌های دیگر, مدرسه‌ی روایت

خود‌مردم‌‌نگاری، تلفیقی از خودزندگی‌نامه‌نویسی و مردم‌‌نگاری


خود‌مردم‌‌نگاری (autoethnography) رویکردی پژوهشی و نوشتاری ا‌ست که تلاش دارد با توصیف و تحلیل نظام‌مندِ تجربه‌ی شخصی به درکی از تجربه‌ی فرهنگی برسد. این رویکرد روش‌های متعارف پژوهش و بازنمایی دیگران را به چالش می‌کشد و پژوهش را عملی سیاسی با آگاهی و انصاف اجتماعی تلقی می‌کند. پژوهشگر برای انجام و نوشتن خود‌مردم‌‌نگاری هم‌زمان از اصول خودزندگی‌نامه‌نویسی و مردم‌‌نگاری بهره می‌برد. بنابراین خود‌مردم‌‌نگاری به عنوان یک روش تحقیق هم فرایند است و هم محصول نهایی.


«بحران اعتماد‌» که ملهم از پسامدرنیسم بود در دهه‌ی هشتاد فرصت‌های تازه‌ی فراوانی برای اصلاح علوم اجتماعی و ایجاد درک تازه‌‌ای از اهداف و اَشکال پژوهش‌های علوم اجتماعی فراهم کرد. محدودیت‌های هستی‌شناختی، معرفت‌شناختی و ارزش‌شناختی علوم اجتماعی به شکل روزافزونی برای پژوهشگران مزاحمت ایجاد می‌کرد. پژوهشگران کم‌کم سراغ این موضوع رفتند که چطور «واقعیات» و «حقایق»ی که دانشمندان «کشف کرده‌اند» پیوندی ناگسستنی با واژگان و الگوهایی دارند که برای ارائه‌شان از آن‌ها بهره می‌برند (کوهن و رورتی). آن‌ها متوجه عدم وجود میل یا امکان برای ابَر‌روایت‌های جهان‌شمول شدند (لیوتار و دوسرتو)، به درک روابط تازه‌ای میان نویسنده‌ها و مخاطب‌ها و متن‌ها رسیدند (بارت، دریدا و رادوِی) و متوجه شدند که قصه‌‌ها پدیده‌هایی پیچیده و معنادارند که اخلاقیات می‌آموزند، راه‌های تازه‌ای برای تفکر و احساس معرفی می‌کنند و به افراد کمک می‌کنند خودشان و دیگران را بشناسند (آدامز، باکنر و فیشر). به‌علاوه نیازی روزافزون به مقابله با پژوهش‌‌های استعماری و بی‌حاصلی پژوهش‌هایی حس می‌شد که در آن‌ها پژوهشگر آمرانه وارد فرهنگ می‌شود، از مردم آن فرهنگ بهره‌کشی می‌کند و بعد بی‌ملاحظه آن‌جا را ترک می‌کند و برای منفعت مالی یا حرفه‌ای درباره‌ی آن فرهنگ می‌نویسد، در حالی که رشته‌های ارتباطی با اعضای آن فرهنگ را نادیده می‌گیرد.

برای پژوهشگران طیف‌ گسترده‌ای از رشته‌ها کم‌کم این سؤال پیش آمد که چه می‌شود اگر علوم اجتماعی بیشتر به ادبیات نزدیک شود تا فیزیک؛ یعنی به جای نظریه، قصه‌ ارائه بدهند و خودآگاهانه ارزش‌محور باشند به جای آن‌که تظاهر کنند قائل به ارزش‌داوری نیستند. بسیاری از این پژوهشگران به خود‌مردم‌‌نگاری رو آوردند چرا که می‌خواستند به انتقادها از انگاره‌های متعارف درباره‌ی چیستی پژوهش و چگونگی انجامش پاسخی روشن و قطعی بدهند. آن‌ها به‌طور مشخص می‌خواستند بر روش‌های معنادار و آسان‌فهم و تأثیرگذار پژوهشی تمرکز کنند که اساس‌شان تجربه‌ی شخصی بود، پژوهشی که خوانندگانش را به سیاست‌های هویتی، تجربه‌های خاموش‌مانده و اَشکال بازنمایی‌‌ای حساس می‌کرد که ظرفیت‌مان را برای همدلی با افراد متفاوت با خودمان ژرفا می‌بخشد. خود‌مردم‌‌نگارها راه‌های بی‌شماری را که تجربه‌ی شخصی می‌تواند بر روند پژوهش تأثیر بگذارد یافته‌اند. مثلاً این پژوهشگر است که تصمیم‌ می‌گیرد درباره‌ی چه کسی، چه چیزی، چه زمانی، کجا و چطور پژوهش کند و این تصمیمات ضرورتاً به مقتضیات نهادها (مثلاً شوراهای اخلاقی نهادها)، منابع (مثلاً بودجه) و شرایط شخصی (مثلاً پژوهشگری به خاطر تجربه‌ی شخصی سرطان درباره‌ی این بیماری تحقیق می‌کند) وابسته‌اند. پژوهشگر همچنین می‌تواند نام افراد و مکان‌ها را برای مصونیت آن‌ها تغییر دهد، سال‌ها پژوهش را در یک متن خلاصه کند و پژوهش را در قالبی از پیش مشخص (مقدمه، مرور پژوهش‌های پیشین، توضیح روش تحقیق، یافته‌ها و نتیجه‌گیری) ارائه دهد. برخی از پژوهشگران هنوز بر این باورند که پژوهش را می‌توان از موضعی بی‌طرف، غیرشخصی و عینی انجام داد، اما پژوهشگران بسیاری امروزه متوجه شده‌اند که چنین فرضی پذیرفتنی نیست. به‌علاوه پژوهشگران کم‌کم متوجه شده‌اند که افراد مختلف برداشت‌های متفاوتی از جهان دارند و این تفاوت ممکن است از نژاد، جنسیت، سن، توانمندی، طبقه‌ی اجتماعی، تحصیلات یا مذهب سرچشمه بگیرد. روش‌های معمول پژوهش از این دید کوته‌نظرانه و محدودکننده‌اند. در بیشتر موارد کسانی که بر روش‌های متعارف انجامِ پژوهش پافشاری می‌کنند درواقع طرفدار نقطه‌نظر سفیدپوست، مردانه، دگرجنس‌خواه، طبقه‌ی متوسط/بالا، مسیحی و توانمند از نظر بدنی‌اند.

برخی از پژوهشگران هنوز بر این باورند که پژوهش را می‌توان از موضعی بی‌طرف، غیرشخصی و عینی انجام داد، اما پژوهشگران بسیاری امروزه متوجه شده‌اند که چنین فرضی پذیرفتنی نیست.

خود‌مردم‌‌نگاری به عنوان روش تحقیق، مشخصه‌های خودزندگی‌نامه‌نویسی و مردم‌‌نگاری را در هم ‌می‌آمیزد. در خودزندگی‌نامه‌نویسی نویسنده با نگاه به گذشته و به شکل گزیده از تجربه‌های پیشین خودش می‌نویسد. به‌طور معمول نویسنده صرفاً این تجربه‌ها را از سر نمی‌گذراند تا آن‌ها را به متن تبدیل و سپس آن را منتشر کند، بلکه تجربه‌ها از طریق بازنگری گرد می‌آیند. نویسنده موقع نوشتن ممکن است با دیگران مصاحبه هم بکند، یا از عکس و دفتر خاطرات و اسناد ثبت‌شده برای یادآوری کمک بگیرد.

خودزندگی‌نامه باید مطابق اصول زیباشناسی و تأثیرگذار باشد، خواننده را درگیر کند و از قواعد قصه‌‌گویی مانند شخصیت، صحنه و پیش‌روی پی‌رنگ و/یا روند تاریخ‌مند یا تکه‌تکه استفاده کند. خودزندگی‌نامه همچنین باید با پر کردن «شکاف‌ها»ی خط داستانیِ موجود، نور تازه‌ای به تجربه‌ی شخصی بیندازد. خودزندگی‌نامه‌نویسان با استفاده از تکنیک‌های «نشان دادن»، متن را جذاب‌تر و تأثیرگذارتر می‌کنند، تکنیک‌هایی که خواننده را وارد صحنه و مشخصاً وارد افکار و احساسات و سیر وقایع می‌کنند تا این امکان را به او بدهند که تجربه‌ای را خودش تجربه کند. «گفتن» در کنار «نشان دادن» یکی از استراتژی‌های نوشتن است که به خواننده اجازه می‌دهد از رخدادهای توصیف‌شده کمی فاصله بگیرد و راهی‌ست برای ارائه‌ی اطلاعاتی که کمک می‌کند بفهمیم در قصه چه‌ می‌گذرد.

پژوهشگران در مردم‌‌نگاری «توصیفی پرمایه» از فرهنگ‌ها ارائه می‌دهند. هدف از این توصیف کمک به آسان‌تر شدن درک فرهنگ برای خودی‌ها و غیرخودی‌هاست. این کار با شناسایی استقرایی الگوهای تجربه‌ی فرهنگی (احساسات و قصه‌ها و رخدادهای تکرارشونده) انجام می‌گیرد که یادداشت‌های میدانی، مصاحبه‌ها و/یا دست‌ساخته‌ها گواهی بر آن‌ها هستند. پژوهشگران در خود‌مردم‌‌نگاری به دنبال «توصیفات پرمایه»ی حسی و برانگیزاننده از تجربه‌های فردی و بینافردی‌اند. برای انجام این کار در ابتدا الگوهای تجربه‌های فرهنگی را شناسایی می‌کنند و بعد این الگوها را با عناصر داستان‌نویسی (مثل شخصیت و گسترش پی‌رنگ)، گفتن و نشان دادن، و تغییر در صدای مؤلف توصیف می‌کنند. در نتیجه خود‌مردم‌‌نگارها نه‌تنها تلاش می‌کنند تجربه‌ی شخصی را معنادار و تجربه‌ی فرهنگی را گیرا کنند، بلکه می‌خواهند متونی سهل‌الوصول تولید کنند تا با مخاطبانی گسترده‌تر و متنوع‌تر ارتباط برقرار کنند، کسانی که پژوهش‌های مرسوم معمولاً نادیده‌شان می‌گیرند. بنابراین خود‌مردم‌‌نگاری تغییر اجتماعی و شخصی را برای افراد بیشتری ممکن می‌سازد.

تفاوت انواع خود‌مردم‌‌نگاری در میزان اهمیتی‌ست که به مطالعه‌ی دیگران، به «خود» پژوهشگر و تعاملاتش با دیگران، تحلیل‌های مرسوم، بستر مصاحبه و همچنین روابط قدرت می‌دهند. برای مثال مردم‌‌نگاری‌ بومی (Indigenous/native ethnography) سراغ مردم مستعمره یا از لحاظ اقتصادی فرودست می‌رود و تلاش دارد به مسئله‌ی قدرت در پژوهش بپردازد و مناسبات آن را مختل کند، خصوصاً حق و صلاحیت پژوهشگران (غیرخودی) برای مطالعه‌ی دیگریِ (اگزوتیک). این نوع پژوهش زمانی در خدمت مردم‌‌نگارهای مرد مسیحی سفیدپوست، توانمند، دگرجنس‌خواه و از طبقه‌ی بالا و متوسط جامعه بود، اما حالا مردم‌‌نگارهای بومی تلاش می‌کنند به روایت‌های فرهنگی و شخصی خودشان شکل دهند.

پژوهشگران در خود‌مردم‌‌نگاری به دنبال «توصیفات پرمایه»ی حسی و برانگیزاننده از تجربه‌های فردی و بینافردی‌اند.

مردم‌‌نگاری روایی (Narrative ethnography) به متونی اشاره دارد که در قالب قصه ارائه می‌شوند و تجربه‌های نویسنده را به توصیفات مردم‌‌نگارانه و تحلیلی پیوند می‌زنند. در این‌جا تأکید بر پژوهش مردم‌‌نگارانه‌ای‌ست که تا حدودی با توجه به مواجهه‌ی بین راوی و اعضای گروه موردمطالعه‌ انجام می‌گیرد، و خواننده در میانه‌ی روایت اغلب با تحلیل الگوها و فرایندها روبه‌رو می‌شود.

مصاحبه‌ی دوجانبه و خودارجاع (Reflexive dyadic interview) بر معناهایی که در تعامل پژوهشگر و مصاحبه‌شونده شکل می‌گیرند و سازوکار احساسی خودِ مصاحبه تمرکز دارد. در این‌جا تمرکز بر مصاحبه‌شونده و قصه‌ی اوست، اما کلمات و افکار و احساسات پژوهشگر/مصاحبه‌کننده هم مورد توجه قرار می‌گیرد، مثلاً انگیزه‌های شخصی‌اش برای انجام دادن این پروژه، دانشش درباره‌ی موضوعات مورد بحث، واکنش‌های احساسی‌اش به مصاحبه و تغییرات احتمالی‌ای که روند مصاحبه‌ها در او ایجاد می‌کند. تجربه‌ی پژوهشگر در کانون توجه قرار نمی‌گیرد، اما تأملات شخصی‌اش بافت و لایه‌هایی به قصه‌هایی اضافه می‌کند که درباره‌ی مصاحبه‌شوندگان نقل می‌شوند. مردم‌‌نگاری خودارجاع به ثبت تغییراتی می‌پردازد که پژوهشگر در نتیجه‌ی کار میدانی تجربه می‌کند. مردم‌‌نگاری روایی/خودارجاع ممکن است پژوهش را از زندگینامه‌ی خود نویسنده آغاز کند، یا نویسنده ممکن است زندگی خود را در کنار دیگر افراد فرهنگ مورد مطالعه قرار دهد، یا به خاطره‌پردازی شخصی یا «قصه‌های اعتراف‌گونه» بپردازد و در آن‌ها بر پشت‌پرده‌ی تلاش‌های پژوهشش تأکید کند.

گزارش‌های لایه‌لایه (Layered accounts) اغلب در کنار تجربه‌ی مؤلف، بر داده‌ها و تحلیل انتزاعی و متون مرتبط نیز تمرکز دارند. این نوع پژوهش بر ماهیت فرایند‌محور پژوهش تأکید دارد. گزارش‌های لایه‌لایه نشان می‌دهند که چطور جمع‌آوری اطلاعات و تحلیل، هم‌زمان پیش می‌روند. در این روش پژوهش‌های پیشین مقیاسی برای سنجش حقیقت نیست، بلکه منبعی از پرسش‌ها و قیاس‌هاست.

مصاحبه‌های تعاملی (Interactive interviews) شناختی از نزدیک و عمیق از تجربه‌ی افراد به دست می‌دهند و کوششی مشترک میان پژوهشگران و مشارکت‌کنندگان هستند که در آن‌ها هر دو طرف حین گفت‌وگو موضوعات مشخصی (مثلاً اختلالات خوردن) را می‌کاوند. مصاحبه‌های تعاملی معمولاً طی چند جلسه انجام می‌گیرند و برخلاف مصاحبه‌های مرسوم که رودررو با غریبه‌ها انجام می‌گرفت، بر بستر روابط تثبیت‌شده یا در حال شکل‌گیری میان مشارکت‌کنندگان و مصاحبه‌کنندگان انجام می‌شوند. در این شکل از پژوهش، تأکید بر قصه‌هایی است که هر کس با خود به میدان می‌آورد و این‌که تعاملاتِ درون مصاحبه چه چیزی به ما می‌آموزند.

خود‌مردم‌‌نگاری جامعه (community autoethnography) هم مانند مصاحبه‌های تعاملی از تجارب شخصیِ پژوهشگرانِ همکار استفاده می‌کند تا نشان دهد که مسائل خاص اجتماعی/فرهنگی چطور در یک جامعه‌ی خاص بروز می‌یابد. از این‌رو خود‌مردم‌‌نگارهای جامعه در کنار تسهیل فعالیت‌های پژوهشی جامعه‌محور، اصلاحات فرهنگی و اجتماعی را نیز ممکن می‌سازند.

روایت‌های هم‌ساخته (Co-constructed narratives) معناهایی را که در تجربه‌های به‌هم‌وابسته وجود دارد به تصویر می‌کشد، مشخصاً این‌که چطور افراد به شکل جمعی با ابهام‌ها، عدم قطعیت‌ها، و تناقضات دوست، خانواده یا شریک زندگی هم بودن کنار می‌آیند. روایت‌های هم‌ساخته روابط را اموری ناکامل، تاریخی و دارای مؤلفان مشترک در نظر می‌گیرند. به همین دلیل، فعالیت‌های مشترک اساس پروژه‌های پژوهشی هم‌ساخته است. معمولاً در این قالب هر فرد در ابتدا تجربه‌ی خودش را روی کاغذ می‌آورد و بعد به قصه‌ای که فرد دیگر هم‌زمان با او نوشته واکنش نشان می‌دهد.

روایت‌های شخصی (Personal narratives) قصه‌‌هایی درباره‌ی مؤلفانی هستند که روایت‌هایی تأثیرگذار با تمرکز بر زندگی شخصی، پژوهشی و آکادمیک خودشان می‌نویسند. این‌ها اغلب بحث‌برانگیزترین شکل خود‌مردم‌‌نگاری برای دانشمندان علوم اجتماعی سنتی‌ به حساب می‌آیند، خصوصاً اگر با تحلیل‌های مرسوم همراه نباشند یا با پژوهش‌های دانشگاهی پیشین پیوندی برقرار نکنند. روایت‌های شخصی تلاش می‌کنند «خود» فرد یا برخی جنبه‌های زندگی را در ارتباط با بستری فرهنگی بشناسند و دیگر مشارکت‌کنندگان را در جایگاه همکار پژوهشی قرار دهند یا از خوانندگان برای وارد شدن به دنیای مؤلف دعوت کنند تا از آنچه می‌آموزند برای تأمل و درک و سر کردنِ زندگی خودشان بهره ببرند.

نوشتن راهی برای شناخت و روشی برای پژوهش است. در نتیجه روایت شخصی می‌تواند برای شناخت مؤلفان از خود و تجارب‌شان جنبه‌ی درمانی نیز داشته باشد. این نوشته‌ها می‌توانند روایت‌های اصلی و خطوط روایی‌ مرسوم و مرجعی را زیر سؤال ببرند که شخصیت‌های ایده‌آل اجتماعی را «پی‌رنگ‌پردازی» می‌کنند. در عملِ نوشتن ما به دنبال بهبود روابط‌مان و درک بهترشان، زدودن تعصبات و پیش‌داوری‌ها، تقویت مسئولیت و کنشگری شخصی، افزایش آگاهی و ترویج تغییرات فرهنگی هستیم و در عین حال صدایی به کسانی دهیم که شاید پیش از نوشتن جای خالی صدای خودشان را حس می‌کردند. نوشتن روایت شخصی، هم برای مشارکت‌کنندگان در پروژه‌ی پژوهشی و هم برای خوانندگان می‌تواند کیفیتی درمانی داشته باشد. مثلاً بتی فریدن، فمینیست دهه‌ی شصت میلادی آمریکا، از «مسئله‌ای بی‌نام» حرف می‌زند، «نارضایتی مزمن و مبهمی» که بسیاری از زنان طبقه‌ی متوسط سفیدپوست به‌خاطر عدم وجود «رشد شخصی» از آن رنج می‌برند، به‌خصوص به این خاطر که نمی‌توانند بیرون از خانه در فضایی حمایتگر و برابر کار کنند. فریدن متوجه شد که بسیاری از زنان خانه‌دار درباره‌ی این احساس با هم حرف نمی‌زنند و خود را در این ستیز تنها می‌بینند. بنابراین فریدن به نوشتن رو آورد تا قصه‌های زنان را نقل کند و به اشتراک بگذارد. نوشته‌ی او نه‌تنها برای بسیاری از زنان خاصیت درمانی داشت، بلکه انگیزه‌ای شد برای تغییرات قابل‌توجه فرهنگی و ایجاد تغییر در درک ما از حقوق زنان و سیاست‌های عمومی در قبال آن‌ها.

نوشتن روایت شخصی هم برای مشارکت‌کنندگان در پروژه‌ی پژوهشی و هم برای خوانندگان می‌تواند کیفیتی درمانی داشته باشد.

در نتیجه، نوشتن روایت‌های شخصی عمل «گواهی دادن» را ممکن می‌کند، توانایی این‌که مشارکت‌کنندگان و خوانندگان پدیده‌ای را مشاهده کنند و در نتیجه به یک رخداد، مسئله یا تجربه راحت‌تر گواهی بدهند. نوشتن به پژوهشگر و مؤلف اجازه می‌دهد به شناسایی مسائلی بپردازد که مسکوت و پنهان مانده‌اند. خود‌مردم‌‌نگارها در جایگاه شاهد نه‌تنها با همکاری دیگران معنای رنج‌ آن‌ها را تصدیق کنند، بلکه به مشارکت‌کنندگان و خوانندگان اجازه می‌دهند که خود را به رسمیت بشناسند و بهتر بتوانند با شرایط‌شان کنار بیایند یا آن را تغییر دهند.

خود‌مردم‌‌نگارها حقیقت روایی را براساس کارکرد قصه‌ی تجربه (کاربردش، فهمش و واکنشی که از سوی دیگران -نویسندگان، مشارکت‌کنندگان و مخاطبان- دریافت می‌کند) ارزش‌گذاری می‌کنند. خود‌مردم‌‌نگارها در یافته‌اند چیزی که نام «حقیقت» بر آن می‌گذاریم و درک ما از آن، بسته به ژانر نوشتاری یا شکل بازنمایی تجربه (برای مثال داستان یا ناداستان، خاطره‌پردازی، تاریخ یا علم) تغییر می‌کند. به‌علاوه ما به این امر آگاهیم که حافظه در معرض خطاست و یادآوری و بیان رخدادها به زبانی که دقیقاً رخدادها را همان‌طور که تجربه و احساس شده بازنمایی می‌کند، ناممکن است. به این موضوع نیز آگاهیم که افرادی که رخدادی «مشترک» را تجربه کرده‌اند اغلب قصه‌های متفاوتی از آنچه رخ داده ارائه می‌دهند. در نتیجه برای خود‌مردم‌‌نگاران مسئله‌ی وثوق و اعتبار روایت به اعتبار راوی بر می‌گردد. آیا راویِ تجربه می‌تواند شواهدی مبتنی بر واقعیت ارائه دهد؟ آیا آ‌‌ن‌قدر برای خودش «اختیار ادبی» قائل شده که قصه بیشتر به روایت داستانی‌ پهلو بزند تا گزارشی واقعی از رخدادها؟ خود‌مردم‌‌نگاری را می‌توان از این جنبه هم قضاوت کرد: آیا به خواننده کمک می‌کند با کسانی که با او متفاوت است ارتباط برقرار کند، یا راهی برای برای بهبود زندگی مشارکت‌کنندگان و خوانندگان یا حتی خود نویسنده ارائه می‌دهد. به‌طور مشخص خود‌مردم‌‌نگار باید از خود بپرسد «این قصه تا چه حد کارامد است؟» یا «چه استفاده‌ای می‌شود از این قصه کرد؟»

خود‌مردم‌‌نگار همچنین بر فرآیندهای فرهنگی ناآشنا نور می‌اندازد. خوانندگان می‌توانند با مقایسه‌ی زندگی‌شان با زندگیِ روایت‌شده آن را تأیید کنند، با فکر کردن به این‌که زندگی‌‌هایمان چقدر به هم شبیه و با هم متفاوت است و دلیل این موضوع چیست، و این‌که احساس کنند این قصه‌ها اطلاعات جدیدی درباره‌ی زندگی‌ها و افراد ناآشناتر به آن‌ها داده است.

نویسندگان: کارولین الیس، تونی ای.آدامز و آرتور پی. باکنر

ترجمه و تلخیص: عاطفه احمدی

منبع

Related posts

من هم نباشم، نامه آن‌جا هست

بهمن بهرامی
3 سال ago

زندگی، روایت و بازی های نقش آفرینی

نیما م. اشرفی
6 سال ago

راهنمای خواندنِ تسوِتایوا | ‏شاعری در قلمروی نثر

الهام شوشتری‌زاده
2 سال ago
خروج از نسخه موبایل