بی‌کاغذِ اطراف
بلاگ, نقد کتاب

به سفر باید رفت | یادداشتی بر کتاب بمبئی رقص الوان است


بمبئی رقص الوان است همچون دیداری زنده است با شهری شگفت‌انگیز. لحنی صمیمانه دارد و ما را به سفری می‌برد در گذشته‌ای نه‌چندان دور که هرگز شانس بازگشت به آن را نخواهیم داشت مگر بر بال اوراق این کتاب بنشینم. چنین کتاب‌هایی پیونددهنده و زنده‌کننده‌ی بخشی از گذشته‌ی تاریخی ما هستند که در این زمانه‌ی فراموشی و بی‌هویتی غنیمت‌ است.  


سفرْ مطالعه‌ی عینی و چهره در چهره‌ی جهان است. دید‌ه‌ها و شنید‌ه‌ها و حال‌و‌هوایش تا سال‌ها و شاید تا همیشه بر ذهن مسافر حک می‌شود و چه ‌بسا بینشی به او ببخشد که زندگی‌اش را دگرگون کند. آدمی که از سفر باز می‌گردد بی‌شک همانی نخواهد بود که پا در راه سفر گذاشته بود. مسافر همواره چیزی با خود از سفر می‌آورد؛ سوغات و ره‌آورد، یادگاری و تجربه و چیزهایی از این دست. اما آنچه تا همیشه بر جا می‌ماند و ماندگارِ روزگار می‌شود آنی است که روایت سفر را در دل خود دارد: سفرنامه.

بمبئی رقص الوان است آخرین جلد از مجموعه‌ی پنج‌جلدی «تماشای شهر» نشر اطراف است؛ گزیده‌هایی‌ از سفرنامه‌هایی که مسافران ایرانی دوره‌ی قاجار با مشاهده‌ی شهرهای جهان نگاشته‌اند. گردآورندگان این مجموعه در راستای رویکرد نشر اطراف و تمرکزش بر «روایتِ» زندگی، تکه‌هایی از سفرنامه‌ها را برگزیده‌اند که حال‌و‌هوایی شخصی دارند؛ این‌که مسافران در شهر چه دیده و چه شنیده و چه کرده و چه خورده‌اند. شگفت این‌که ما نیز از لابه‌لای همین کلمه‌ها به صد سال و دویست سال پیش سفر می‌کنیم و آنچه مسافران آن روزگار به دیده‌ی حیرت دید‌ه‌اند ما را نیز حیرت‌زده می‌کند.

بمبئی رقص الوان است

نایب‌الصدر شیرازی که در آبان ۱۲۶۷ شمسی وارد بمبئی شده، در بخشی از سفرنامه‌ی خود درباره‌ی سفر خود و علت گردش در جهان می‌نویسد

به ذکر شمه‌ای از عموم حالیه‌ی مردمان آنجا و گزارشات یومیه و برخی از حالات کسانی که ملاقات حاصل می‌شود که عمده‌ی مقصود از گردش در جهان دیدن ایشان است، بلکه علت غایی خلقت، پی بردن به انسان و تحصیل انسانیت است.

حتی امروزه که اسباب سفر به راحتی آبْ خوردن مهیا می‌شود و با چند کلیک می‌توان بلیت و هتل رزرو کرد، سفر سختی‌ها و پریشانی‌های زیادی دارد. با این حال، روزگاری را تصور کنید که مسافران قبل از هر چیز باید دست از جان می‌شستند و روزهایی طولانی بر کشتی می‌نشستند و زحمت تلاطم و طوفان و هزار جور ناامنی را تحمل می‌کردند تا برای زیارت خانه‌ی خدا از راه بمبئی یا برای تجارت یا تحصیل علم به سرزمین هند بروند و گرما و دریازدگی و غذاهای ناسازگار با مزاج و بیماری را به جان بخرند. سفرهایی که گاه سال‌ها طول می‌کشید؛ چون سفر حاجی پیرزاده که یک ‌بار سیزده سال و یک‌ بار هم سه سال در سفر بود و جهان را به گشت‌و‌گذار طی کرد.

القصه، نسبت ما ایرانیان با شهر بمبئی چیزی فراتر از باقی شهرهای جهان است. شاید رابطه‌ای که بین‌مان وجود دارد با هیچ جای دیگری از جهان مقایسه‌شدنی نباشد. اگر قرن‌ها به عقب باز گردیم، همراه خواهیم شد با برزویه،‌ پزشکِ دربار ساسانی، که به دستور خسرو انوشیروان برای یافتن گیاه بی‌مرگی راهی هندوستان می‌شود و آن‌جا دانشمندان هندی به او می‌گویند گیاهی که جست‌وجو می‌کند در واقع کتاب کلیله و دمنه است که با پند و اندرزهایش نادان را عاقل و زنده می‌کند و برزویه چه ترفندها به کار می‌برد تا به این کتاب جاودانه دست پیدا کند. کلیه و دمنه‌ای که امروز یکی از ستون‌های ادبیات کهن فارسی‌ است، ارمغان ما از سفر بمبئی است.

بعد از فتح ایران به دست مسلمانان، بسیاری از زرتشیان ایران برای حفظ دین و آیین‌شان سوار بر کشتی خود را به بندر بمبئی رساندند و یکی از مهم‌ترین و بانفوذترین اقلیت‌های دینی و قومی را در این شهر گرد آوردند.

طایفه‌ی گبر زرتشتی که آن‌ها را در بمبئی فارسی می‌نامند، بسیار مردمان پاک و پاکیزه و خوش‌لباس و تمیز می‌باشند… سلسله‌ی پارسی در بمبئی بسیار محترم و معتبر و مردمان با دولت و مکنت بسیار دارند.

اگر با لشکر سلطان محمود غزنوی همراه شویم، علاوه بر فتح هندوستان و سال‌ها حکمرانی زبان فارسی در این سرزمین، راه‌آورد سفرمان کتاب تحقیق ماللهند ابوریحان بیرونی، نخستین هندشناس، است که هنوز مرجعی معتبر درباره‌ی فرهنگ و گذشته‌ی هند است.

و اگر به دوران معاصر بیایم با آن چهره‌ی بمبئی روبه‌رو خواهیم شد که غرب و شرق عالم را به هم پیوند می‌زند. انگلیسی‌ها از راه بمبئی پا به سرزمین عجایب هند گذاشتند و در یک قرن و نیمی که بر این سرزمین حکمرانی کردند، بسیاری از فنون و صنایع پیشرفته‌ را در آن رواج دادند، از جمله کارخانه‌ها، تجارت‌خانه‌ها، صنعت چاپ، فیلم‌سازی و مانند این‌ها. نتیجه این‌که اولین فیلم سینمایی ایران دختر لر در کمپانی فیلم‌سازی بمبئی ساخته شد و اولین رمان ایرانی بوف کور در همین شهر چاپ و شد.

می‌بینیم پیوند میان ما و بمبئی فراتر از هر شهر دیگری است. بی‌دلیل نیست که بمبئی رقص الوان است، چنین بر دل و جان ما می‌نشیند. جزئیات دقیق و موبه‌مویی که مسافران از لحظه‌به‌لحظه‌ی سفرشان نوشته‌اند، شرح مسیر سفر که اغلب در دریا طی می‌شد، توصیف خیابان‌ها و ساختمان‌ها و کارخانه‌ها و آدم‌ها و حیوانات و گیاهان و خوراک و پوشاک و آداب و آیین رایج در بمبئی، و مقایسه‌ای که با وضعیت ایران می‌کردند همه خواندنی است. توصیف چیزهایی که برای اولین بار به چشم می‌دیدند و امروزه جزو امور روزمره و ابتدایی ما محسوب می‌شوند؛ مثلاً ماشین، قطار، بیمه، دفتر اداری، سد آب، موزه، ساختمان‌های چندطبقه، شیرآب در خانه‌ها و شاغل بودن زنان. علاوه بر همه‌ی این‌ها شیوه‌ی نگارش و واژگان رایج در آن دوران جذبه‌ی این کتاب را صدچندان می‌کند. مثلاً امام‌باره که نام دیگر حسینیه است یا تذکره که امروزه گذرنامه گفته می‌شود. جزئیات و ظرایف سفرنامه‌های این کتاب به قدری است که حال‌وهوای آن دوره را برایمان زنده می‌کند و می‌توانیم خود را در خیابان‌ها و باغ‌های بمبئی آن دوران تصور کنیم.

بمبئی همواره شهری پُررونق و شگفت‌انگیز بوده است. همچنان جزو پُرجمعیت‌ترین شهرهای جهان است و اقتصادی شکوفا دارد. عجیب نیست که بسیاری از ایرانیان راحتی شهر و دیار خود را رها می‌کردند و راهی سفر بمبئی می‌شدند. حاجیه‌خانم علویه‌ی کرمانی که در اردیبهشت ۱2۷۱ شمسی وارد بمبئی شد در جای‌جای سفرنامه‌اش که الحق بسیار دقیق و موشکافانه است، از ناتوانی خود در توصیف آن‌چه می‌بیند سخن می‌گوید:

یک ساعت و نیم به غروب مانده رسیدیم ـ‌همه مات و متحیر‌ـ نمی‌دانیم نگاه به کدام طرف بکنیم، چه چیز را تماشا کنیم…

بنده و سرکار خانم رفتیم در بازار گردش. هوش از سر فلک بیرون می‌رود، نمی‌دانم بنویسم چه وضع است…

چه نویسم؟ قوه‌ی فلک نیست که بتواند اعمال این‌ها را بیان کند. از آن جمله ماری در روغن خشک کرده بودند باریک مثل ریسمان لتیان سه‌نخه‌ی بسیار باریک، غریب‌عجیب بسیار بود، بنده‌ قوه‌ی نوشتن ندارم…

بمبئی رقص الوان است همچون دیداری زنده است با شهری شگفت‌انگیز. لحنی صمیمانه دارد و ما را به سفری می‌برد در گذشته‌ای نه‌چندان دور که هرگز شانس بازگشت به آن را نخواهیم داشت مگر بر بال اوراق این کتاب بنشینم. چنین کتاب‌هایی پیونددهنده و زنده‌کننده‌ی بخشی از گذشته‌ی تاریخی ما هستند که در این زمانه‌ی فراموشی و بی‌هویتی غنیمت‌ است.

 


نویسنده: دلبر یزدان‌پناه

مطالب مرتبط

روایت و موسیقی | نگاهی به تاریخچه‌ی قصه‌گویی موسیقیایی

امیر یوسفی
2 سال قبل

من چرا می‌نویسم؟ | از زبان جون دیدیون ‏

امین شیرپور
3 سال قبل

آیا جستار هنوز غافلگیرمان می‌کند؟

عاطفه هاشمی
2 سال قبل
خروج از نسخه موبایل