دوست عزیزم سلام

خیلی خوشحال هستیم که با لی‌لی تا اسکاندیناوی آمدی. اگر دوست نداری حالا حالاها از اسکاندیناوی برگردی هر وقت که دوست داشتی به این سایت بیا و یکی از فعالیت‌هایی را که وسایلش دم دست است انجام بده. در این سایت دوستان لی‌لی از شهرها و روستاهای مختلف ایران دور هم جمع می‌شوند. هر قدر اعضای انجمن ماجراجویان بیشتر باشند چیزهای تازه‌تری از شهرها و کشورهای مختلف دنیا کشف می‌کنیم.

حالا وقت خواندن شعر جادویی و سفر کردن به کشور فریا است. اگر آماده‌ای چشمانت را ببند و شعر معروف انجمن را با صدای بلند بخوان:

وقت چیه؟ اجی مجی ….. خداحافظ لاترجی

خداحافظ دلشوره …… خداحافظ دلهره

وقت چیه؟ هیاهو ……. سفر با توپ جادو

به سرزمین فریا و دالا و وایکینگ‌ها خوش آمدی!


آماده برای رفتن به جشن نیمه تابستان

دوست داری چندتا عکس واقعی از جشن نیمه‌ی تابستان ببینی؟

راستی تا حالا برای خودت تاج گل درست کرده‌ای؟ می‌توانی با یک نخ و چند برگ، یا با سیم و گل طبیعی (یا مصنوعی) یا حتی با چسب و کاغذرنگی و مقوا تاج‌های بامزه‌ی جورواجور برای خودت بسازی.

این هم شبیه همان تنه‌ی درختی است که فریا و دوستانش با گل تزئینش کردند. مردم اسکاندیناوی به این تیرک‌های چوبی «میپل» می‌گویند و در جشن نیمه‌ی تابستان با ترانه‌ی بامزه‌ای دور میپل‌هایشان می‌رقصند. بیا با هم به ترانه‌شان گوش کنیم:

حواست باشد وقت رقصیدن با این ترانه باید ادای قورباغه‌ها را در بیاوری. بزرگ و کوچک هم ندارد! در این جشن همه با هر سن و سالی دور هم جمع می‌شوند و بازی می‌کنند. مطمئن هستم تو هم یکی دوتا از این بازی‌ها را با دوستانت در مدرسه یا توی پارک انجام داده‌ای.

می‌دانی اگر توت‌فرنگی‌ها توی ایران گم بشوند در کدام شهرها باید دنبال آن‌ها بگردیم؟ در استا‌ن‌های گلستان و کردستان هر سال یک عالمه توت‌فرنگی قرمز و خوش‌رنگ در می‌آید. در کردستان به توت‌فرنگی «شیلیک» یا «چیلک» می‌گویند. اگر آخر بهار به شمال یا شمال غرب ایران سفر کردی حتما از بچه‌های آن‌جا سراغ توت‌فرنگی‌ها را بگیر.


ماجراجویی بین تابلوها

 ببخشید! شما معنی این کلمه رو می‌فهمید؟

شاید در کتاب تابلوهای زیادی دیده باشی که معنی‌شان را نمی‌دانی. دوست داری دوباره تابلوها را با هم ببینیم و نوشته‌های روی هر تابلو را بخوانیم؟

فکر کنم از بین این تابلوها سرزمین لگو را خوب بشناسی. کلمه‌ی لگو در زبان دانمارکی از دو کلمه leg godt ساخته شده و به معنیِ «خوب بازی کردن» است. تو دوست داری با این آجرهای رنگی کوچک چه چیزهایی بسازی؟ اگر شخصیت‌ها یا ساختمان‌ها یا پرچم‌های کتاب لی‌لی را ساختی عکس‌شان را برای ما بفرست.


افسانه‌های عجیب سوئد، نروژ و دانمارک

افسانه‌ها قصه‌های خیالی‌ای هستند که از خیلی خیلی قدیم‌ وجود داشته‌اند. عمر این قصه‌ها حتی از عمر مادربزرگ‌ها و پدربزرگ‌های ما بیشتر است. این قصه‌ها آن‌قدر دهن به دهن بین آدم‌ها چرخیده‌اند که خیلی از آدم بزرگ‌ها هم یادشان می‌رود شخصیت‌های افسانه‌ای واقعی نیستند. بیا با هم چندتا از شخصیت‌های افسانه‌ای داستان لی‌لی را پیدا کنیم:

آقای نیسه: سر و کله‌ی آقای نیسه در مزرعه‌ی توت‌فرنگی پیدا شد. در افسانه‌های قدیمی نیسه‌ها نگهبان باغ و مزرعه هستند، اسب‌ها را خیلی دوست دارند، از حیوانات مراقبت می‌کنند و اگر اذیت‌شان کنی حسابی بدقلق و دردسرساز می‌شوند. تا حالا توی فیلم‌ها، انیمیشن‌ها و باغ‌ها مجسمه‌ی آقای نیسه را دیده‌ای؟

از خیلی سال قبل نزدیک کریسمس مردم برای دوستی با آقای نیسه فرنی می‌بردند. از نقاشی‌های قدیمی توی کتاب‌ها و تمبرها می‌شود فهمید که نیسه‌ها چقدر با حیوان‌ها دوست بوده.

آقای نیسه در انیمیشن ماجراهای شگفت‌انگیز نیلز هم با قدرت جادویی‌اش نیلز را به اندازه‌ی حیوانات مزرعه کوچک کرد تا نیلز نتواند بقیه‌ی حیوانات را اذیت کند. شاید مامان و بابا و بقیه‌ی بزرگ‌ترهای اطرافت نیلز را بشناسند. می‌دانی در این انیمیشن چه اتفاقات دیگری برای نیلز افتاده بود؟

پری دریایی: بعضی قصه‌های افسانه‌ای نصف‌شان از واقعیت است و نصف دیگرشان از خیال. تا حالا فکر کردی پری دریایی شبیه کدام یکی از حیواناتی است که ما می‌شناسیم؟ ماهی؟ نهنگ؟ فوک؟ دلفین؟ شاید اولین بار یکی توی دریا دم غول‌پیکر و بزرگی دیده که شبیه دم ماهی‌ها بوده و بعد برای همان چیزی که دیده یک عالمه داستان عجیب و غریب ساخته. بعد از آن هم هر بار کسی آن دم بزرگ و مرموز را وسط دریا ‌دیده یاد قصه‌ی نیمه‌خیالی ـ‌ نیمه‌واقعی پریان ‌افتاده. این عکس همان مجسمه‌ی پری دریایی کنار پل اورسند است. تو دوست داری کدام نیمه‌ی افسانه‌ها را باور کنی؟ نیمه‌ی واقعی یا نیمه‌ی خیالی؟

راستی تا حالا اسب تک‌شاخ دیده‌ای؟ کرگدن چی؟

دالا: یادت می‌آید در کدام قسمت داستان لی‌لی صندلی‌ها و اثاثیه‌ی چوبی را دیدیم؟ خیلی از مردم اسکاندیناوی کار کردن با چوب و کنده‌کاری روی آن را بلد بودند. آن‌ها لابه‌لای ساختن وسایل بزرگ‌تر، با تکه‌چوب‌های اضافه‌ی میزها و صندلی‌ها،‌ دالاهای چوبی کوچک می‌ساختند. مثل وقت‌هایی که بزرگ‌ترها وسط آشپزی یا ساختن وسیله‌های خودشان یک چیز کوچک و بامزه هم برای ما درست می‌کنند تا با آن بازی کنیم و خوش بگذرانیم. البته کم‌کم دالا توی همه‌ی خانه‌ها رفت و همه قصه‌ی هیجان‌انگیزی برای اسب‌ چوبی خودشان ساختند. بعد از چند سال هم این قصه‌ها آن‌قدر زیاد شدند که حالا مردم اسکاندیناوی فکر می‌کنند داشتن دالا خوش‌شانسی می‌آورد.

در اسکاندیناوی بچه‌ها و بزرگ‌ترها دالاهایشان را با رنگ‌ها و طرح‌های متنوع تزئیین می‌کنند و نزدیک سال نو این دالاهای کوچک را از درخت کریسمس آویزان می‌کنند. رسم رنگ کردن دالا شبیه رنگ‌ کردن تخم‌مرغ برای سفره‌ی هفت‌سین است. اگر دوست داری تو هم یک دالای مقوایی، چوبی یا خمیری بسازی از چند الگوی زیر کمک بگیر و دالای خودت را به سلیقه‌ی خودت تزئین کن.

وایکینگ‌ها: بعضی از قصه‌های افسانه‌ای خیلی سال قبل واقعی بوده‌اند اما حال همه چیز آن‌قدر تغییر کرده که باور کردن‌شان برای ما سخت است. مثلاً وایکینگ‌ها یک گروه از آدم‌های دریانورد و ماجراجو بودند که در جنوب اسکاندیناوی زندگی می‌کردند. آن‌ها حتی قبل از کریستف کلمب به آمریکا رسیده بودند و شاید باور نکنید اما در زمان ساسانیان به ایران هم می‌آمدند. فرق وایکینگ‌ها با افسانه‌هایی شبیه پری دریایی این است که یادگارهای باقی‌مانده از دوره‌ی زندگی وایکینگ‌ها در کشورهای مختلف پیدا شده و کسانی که روی چیزهای تاریخی مطالعه می‌کنند یک عالمه سند و مدرک پیدا کرده‌اند که نشان می‌دهد تمامِ قصه‌ی وایکینگ‌ها خیالی یا افسانه‌ای نیست.

 

مردم اسکاندیناوی برای این‌که قصه‌ی وایکینگ‌ها را فراموش نکنند هنوز هم یک عالمه کتاب و انیمیشن و بازی درباره‌‌ی آن‌ها‌ می‌سازند. دوست داری کاردستی‌هایی را ببینی که بچه‌های یک مدرسه درباره‌ی وایکینگ‌ها ساخته‌اند؟ به نظرت وایکینگ‌ها شبیه کدام شخصیت‌های افسانه‌ایِ آشنا هستند؟

این مطلب ادامه دارد و به زودی تکمیل می‌شود


دستپخت انجمن ماجراجویان: بفرمایید فیکا!

بعد از چهار روز مسافرت بد نیست امروز یک خوردنی خوشمزه به نام گوف درست کنیم. در اسکاندیناوی گوف را با شربت ذرت و آگاوه درست می‌کنند. بعضی وقت‌ها یکی دو قطره رنگ یا طعم‌دهنده‌ی مصنوعیِ خوراکی هم به آن اضافه می‌کنند تا صورتی‌ بشود و مزه‌ی توت‌فرنگی بگیرد. شربت آگاوه تقریباً همان مزه و کارایی شربت عسل را دارد، تازه بدون رنگ خوراکی هم می‌شود یک گوف خوشگل و خوشمزه درست کرد.
پس همین حالا برو و از بزرگ‌نترها بپرس که آیا مواد لازم برای درست کردنِ گوف را در خانه دارید یا نه.

مواد لازم برای درست کردنِ گوف:

60 گرم سفیده‌ی تخم‌مرغ

هر سفیده‌ی تخم‌مرغ تقریباً 40 گرم است ولی چون تخم‌مرغ‌ها هم بزرگ و کوچک دارند بهتر است تقریباً 4 قاشق غذاخوری سفیده جدا کنید.

100 گرم شکر سفید (تقریباً نصف فنجان)

50 گرم آب (تقریباً یک‌چهارم فنجان)

2 قاشق غذاخوری شربت آگاوه یا شربت ذرت

اگر یک فنجان شکر را در یک‌چهارم فنجان آب گرم حل کنید شربتی شبیه شربت آگاوه درست می‌شود که می‌توانید 2 قاشق از آن را جایگزین این دستور کنید، یا حتی 2 قاشق غذاخوری عسل.

توت فرنگی / تمشک / شربت آلبالو / مربای توت فرنگی

این مواد برای تزئین گوف است، می‌شود از پودر کاکائو، پاستیل، اسمارتیز یا هر چیز دیگری هم در این مرحله استفاده کرد.

حالا با کمک بزرگ‌ترها شکر، شربت و آب را در تابه‌ای بریز و منتظر باش تا کامل حل شود. این شیره را بعد از حل شدن بگذار یک گوشه تا به دمای محیط برسد و خیلی داغ نباشد، وگرنه به‌ جای گوف یک نیمروی شیرین می‌خوری!
سفیده‌ی تخم‌مرغ را حسابی هم بزن، آن‌قدر که وقتی کاسه را برمی‌گردانی سفیده‌ها مثل یک تکه ابر بزرگ به ته کاسه چسبیده باشند.
شیره را روی ابر سفید بریز و مرتب آن را هم بزن. این مرحله مهم‌ترین مرحله است و باید حسابی حوصله کنی. یکی از موادی را که برای طعم‌دار کردن گوف آماده کرده‌ای به ابر سفید اضافه کن و ابر سفید را روی بستنی یا شیرموز یا کیک خودت بگذار. راستی توت‌فرنگی در خانه دارید یا باز هم به یک دردسر بزرگ وایکینگی افتادیم؟

یک فکر بکر!
هر وقت به شیرینی‌فروشی محله‌ی خودتان رفتی از آقا یا خانم شیرینی‌فروش سراغ شیرینی دانمارکی را هم بگیر. شاید آن‌ها شیرینی‌های مخصوص شهر فریا را بشناسند.


دستپخت انجمن ماجراجویان: بفرمایید فیکا!

یادت می‌آید لی‌لی کجا موش‌های جاسوس ملکه را دید؟ و مگنوس کجا سیزده شیرینی دارچینی و یازده فنجان قهوه خورد؟

این رستوران‌های کوچک و بامزه یکی از همان رستوران‌هایی است که گروه ام‌ام‌ایکس برای موش‌های شهر کوپنهاگ ساخته‌اند. یادت می‌آید این شهر به چه چیز دیگری معروف است؟

بله! دوچرخه‌ها. در این شهر همه‌جور دوچرخه‌‌ی کوچک و بزرگ پیدا می‌شود و حتی به جای پارکینگ عمومیِ چندطبقه برای ماشین‌ها یک عالمه پارکینگِ دوچرخه در آن ساخته‌اند.


سفر به کمد لباس‌ها و یک عالمه بوناد

در عکس‌های جشن نیمه‌ی تابستان و در بعضی صفحه‌های کتاب لی‌لی لباس محلی مردم اسکاندیناوی را دیدی. بعضی از لباس‌های محلی آن‌قدر رنگارنگ هستند که حتی نقاشی توی کتاب‌ها یا انیمیشن‌ها را هم قشنگ‌تر می‌کنند. برای همین خیلی از تصویرسازها برای درست کردن کارت تبریک یا تمبر سراغ کشیدن زن و مردهایی می‌روند که بونادهای خوش رنگ‌ولعاب اسکاندیناوی را پوشیده‌اند. لباس محلی روستا یا شهر شما چه رنگی است؟

خوبی لباس‌های محلی اسکاندیناوی این است که با یکی دو تا گره و چند تکه پارچه و چندتا کوک معمولی هم می‌توانیم برای عروسک‌هایمان لباس‌های رنگی جدید بدوزیم و توی بازی به نروژ، سوئد، یا دانمارک برویم. پس سراغ یکی از بزرگ‌ترهایی که همان دور و بر هستند برو و بپرس «ما توی خونه لوازم لازم برای خیاطی رو داریم؟».


نویسنده‌ها و جایزه‌ها

در صفحه‌ی 85 کتاب تصویر دختری را می‌بینی که جوراب‌های لنگه به لنگه پوشیده است. اسم این دختر «پی‌پیِ جوراب‌بلند» است. پی‌دی شخصیت اصلی یکی از کتاب‌های استرید لیندگرن است. استرید لیندگرن یکی از نویسنده‌های معروف اسکاندیناوی است و وقتی دخترِ بیمارش در بیمارستان بستری بوده استرید قصه‌های پی‌پی را کنار تخت بیمارستان از خودش درآورده تا دخترش و هم‌اتاقی‌هایش در بیمارستان حسابی بخندند و به دنیای خیالی قصه‌های پی‌پی سفر کنند. تو تا حالا اسم جایزه‌ی آسترید لیندگرن را روی کتاب‌ها دیده‌ای؟ از خیلی سال پیش در روز تولد این نویسنده به نویسنده‌های دیگری که در هر جای جهان کتاب‌های خوبی برای بچه‌ها نوشته باشند نشان استرید لیندگرن را جایزه می‌دهند. دوست داری عکس‌های این نویسنده با بچه‌ها و کتاب پی‌پی جوراب بلند را ببینی؟

اگر روی بعضی کتاب‌ها اسم جایزه‌ی هانس‌کریستین اندرسن را هم دیدی تعجب نکن. هانس کریستین اندرسن هم یکی دیگر از نویسنده‌های معروف کتاب کودک در اسکاندیناوی است که مامان‌ها و باباها و حتی مادربزرگ‌ها و پدربزرگ‌های ما حتماً یکی دو قصه‌اش را شنیده‌اند. راستی فعالیت‌های آخر کتاب درباره‌ی هانس کریستین اندرسن را دیدی؟


ماجراجویی با گوزن‌ها تا بالای کوه

آقای تورسن به لی‌لی گفت بعد از یک کوهنوردی طولانی یک نروژی واقعی می‌شود. یادت هست آقای تورسن و لی‌لی از کدام کوه بالا رفتند؟ این بچه‌ها درست بالای همان فیورد ترول تونگا ایستادند که لی‌لی کنار آقای تورسن ایستاده بود، همان ‌جایی که رنگین‌کمان جادویی لی‌لی را به داگمار و کشتی وایکینگ‌ها رساند.

آقای تورسن دوست گوزن‌ها بود و به نظر می‌رسید اَسرارِ قدیمیِ زیادی درباره‌ی کارهایش دارد. در شمال اسکاندیناوی مردمی زندگی می‌کنند که کار اصلی‌شان از هزار سال قبل نگهداری از گله‌های خیلی بزرگ گوزن بوده است. به این مردم «سامی» می‌گویند. سامی‌ها تقریباً شبیه عشایر ما زندگی می‌کنند اما بعضی قصه‌های قدیمی می‌گویند سام پسر حضرت نوح بوده و شاید هم برای همین رابطه‌ی سامی‌ها با حیوانات این‌قدر خوب است. سامی‌ها گاهی به جای ماشین یا اسب با سگ‌ و سورتمه‌ این طرف و آن طرف می‌روند.

 


این ماجرا ادامه دارد…

حالا می‌دانی چرا بابانوئل نزدیکی‌های زمستان با گوزن و سورتمه می‌آید؟ بابانوئل هم لباسی شبیه نیسه‌ها می‌پوشد، مگر نه؟ حتی هفت کوتوله‌ی داستان سفیدبرفی، مثل آقای نیسه که نگهبان باغ‌هاست، توی باغ پیدا شده بودند. اسم این‌جور قصه‌ها افسانه‌های قَر و قاتی است! افسانه‌هایی که هر تکه‌شان از یک فرهنگ و یک شهر گرفته شده اما به خاطر این‌که آدم‌های زیادی دوست‌شان دارند آن قصه‌ها را به شهر یا روستای خودشان می‌برند، مثل لی‌لی که به شهر تو آمد و افسانه‌های فریا را با خودش آورد. حالا تو هم توی قصه‌ها یا افسانه‌های شهر خودت بگرد و شخصیت‌های مرموز یا هیجان‌انگیزش را پیدا کن، شاید افسانه‌های روستا یا شهر تو هم خیلی دوست‌داشتنی باشند و تا هزار سال دیگر دوام بیاورند.