وقتی کتاب استیو جابز غلط کرد با تو را روی میز تازه‌های کتابفروشی دیدم زیرعنوانِ «خاطرات یک کپی‌رایتر دون‌پایه» حجت را برایم تمام کرد که قرار نیست قصه‌ی یک موفقیت شگرف را بخوانم. نویسنده‌ی کتاب نه یک آدم سرشناس در حوزه‌ی تبلیغات و کپی‌رایتینگ بود و نه حتی پیش از این نامش را در دنیای ادبیات شنیده بودم. اسم و فامیل پیش‌پاافتاده‌ای داشت که می‌شد شبیهش را هر جایی شنید و به نظر می‌رسید نوشتن این کتاب اولین موفقیت جدی زندگی‌اش بوده است. از این‌که نویسنده خودش را دون‌پایه معرفی کرد خوشم آمد و فکر کردم که این دقیقاً همان چیزی است که من نیاز دارم بخوانم. خاطرات آدمی که عنوان شغلی را با خودش یدک می‌کشد اما خودش را استادتمام آن نمی‌بیند و می‌خواهد درباره‌ی شغلش حرف بزند اما نمی‌خواهد چیزی یاد آدم بدهد.