به خاطره اعتمادی نیست | به‌زودی در انتشارات اطراف


به خاطره اعتمادی نیست، یک راهنمای ادبی برای زندگی در پساآخرالزمان، چهارمین کتاب از دومین مجموعه‌ی جستار روایی اطراف است. از این مجموعه، تا کنون کتاب‌های نقشه‌هایی برای گم شدن از ربکا سولنیت، دیدار اتفاقی با دوست خیالی نوشته‌ی آدام گاپنیک، و آخرین اغواگری زمین اثر مارینا تسوتایوا منتشر شده است.

به خاطره اعتمادی نیست (The Unreliability of Memory) اثر الیزا گبرت ــ شاعر، نویسنده و جستارنویس آمریکایی ــ در سال 2020 به دست مخاطبانِ انگلیسی‌زبان رسید. اتکای گبرت به پژوهش جسورانه و گسترده‌ی شخصی، و اندیشه‌ورزیِ پیش‌گویانه‌ی او را از مهم‌ترین ویژگی‌های جستارهای این کتاب می‌دانند. او به رغم پرداختن به موضوع‌های مختلف،‌ هوشمندانه انسجام کلی مطالب را حفظ کرده و مخاطب را به تفکر درباره‌ی پایان محتمل جهان و، مهم‌تر از آن، این پرسش که چرا ما نمی‌توانیم از خیال‌پردازی درباره‌ی پایان جهان دست بکشیم، دعوت می‌کند. گبرت، گاه شاعرانه و گاه فلسفی، درباره‌ی فاجعه‌های گوناگون ــ‌ از تایتانیک و چرنوبیل و شاتل فضایی چلنجر گرفته تا پیروزی دونالد ترامپ در انتخابات 2016 ایالات متحده و پاندمی‌های ویروسی‌ ــ حرف می‌زند و از همه‌ی این‌ها به یک پرسش اصلی می‌رسد: چرا و چگونه برخی تهدیدها در ذهن ما پررنگ‌تر از بقیه ثبت و احساس می‌شوند؟

خواندن این کتاب بیش از آن‌که صدای منتقدی سخت‌گیر و پژوهشگری جسور و جدی را به گوش مخاطب برساند، حس گفت‌وگو با دوستی صمیمی را منتقل می‌کند؛ گفت‌وگویی صادقانه و بی‌تکلف که نگاه خواننده به فاجعه‌های ریز و درشت را برای همیشه تغییر می‌دهد و می‌کوشد نقشه‌ی راهی برای زندگی در زمانه‌ی پرفرازونشیب کنونی در اختیار ما بگذارد. کتاب پیش رو که «راهنمایی ادبی برای زندگی در پیشا‌آخرالزمان» نامیده‌ شده، شامل جستارهایی تأمل‌انگیز درباره‌ی فرهنگ فاجعه، اضطراب ناشی از تغییر اقلیمی، بیماری‌های سخت‌درمان و همه‌گیر، تروماهای فردی و گروهی، شیفتگی آمیخته با هراسِ ما به مصیبت‌های گذشته، حال و آینده، شکنندگی و آسیب‌پذیری درک آدمی در برابر عمق و عظمت فجایع طبیعی و بشری، و احساس روزافزون نفرین‌شدگیِ جمعی در زمانه‌ای است که گویی همه‌ی ما در طوفانی از اخبار فاجعه‌های کوچک و بزرگ دست و پا می‌زنیم و به شکلی تناقض‌‌آمیز و حیرت‌انگیز، معتاد مشاهده‌ی مصائب و کاستی‌های جهان و بحث درباره‌ی آن‌ها شده‌ایم.

آیا آدمی می‌تواند مانع تکرار تاریخ شود؟ می‌تواند لحظه‌ای را که می‌زیَد از دل همان لحظه درک کند؟ در زمانه‌ای که رسانه‌ها و شبکه‌های اجتماعی حکمرانی می‌کنند؛‌ واقعیت‌ را به شکل‌های مختلف و گاه کاملاً متضاد تعریف می‌کنند؛ عشق، نفرت، باور و اندوه می‌‌آفرینند؛ و گاه در بزنگاه‌های تاریخی، فرهنگی، اجتماعی و سیاسی بی‌‌رحمانه، پنهانی و بی‌اعتنا قربانی می‌گیرند، آیا انسان می‌تواند روش‌هایی نو برای بودن در دنیای جدید و کنار آمدن با آن بیابد؟ آیا می تواند در بحبوحه‌ی فاجعه‌های عظیم و کمابیش فهم‌ناپذیر به وظیفه‌ی شناختی، اخلاقی و عملی خود پی ببرد و به آن‌ عمل کند؟

گبرت با استادی تمام می‌کوشد عوامل اسرارآمیزی که ارتباط روان‌شناختی ما با فاجعه را رقم می‌زنند،‌ بررسی کند. او ترس‌های انسان امروزی، تشویش‌هایش درباره‌ی ویرانی و تباهی، و تمنای رمزآلود و شگفت‌آورِ او برای هلاکتی آخرالزمانی را می‌کاود؛ ماهرانه زبانی روشن، شاداب و منعطف برای توضیح منطق متغیر فاجعه می‌آفریند و خواننده را با حسِ ماندگارِ دگرگونی و انقلابی بی‌پایان‌ آشنا می‌کند. او نگاه ما به فاجعه و چگونگی به حافظه ‌سپردنِ خاطرات‌مان را وا می‌کاود و تصویری از محدودیت درک بشری و کرانه‌های ناپایدار و متغیر همدلی ما با دیگران پیش چشم‌مان می‌گذارد. همه‌ی کسانی که ترس‌ و اضطرابِ وجودی را تجربه‌ کرده‌اند احتمالاً در جستارهای این کتاب، راهی برای درک عمیق‌تر و تحلیلِ دقیق‌تر این تجربه می‌یابند.

در بخشی از کتاب به خاطره اعتمادی نیست چنین می‌خوانیم:

«یک بار در توییتر لینک مطلبی را دیدم با عنوان «آیا باید نسبت به اعیانی‌سازی شهرها احساس گناه کنیم؟ این پادکست کمک‌تان می‌کند تصمیم بگیرید.» خنده‌ام گرفت که چه کار عبثی است به یک پادکست گوش بدهیم تا صرفاً کمک‌مان کند بفهمیم باید احساس گناه داشته باشیم یا نه. چند ماه بعدتر در کتابخانه، روی قفسه‌ی کتاب‌های تازه بازگردانده‌شده، کتابی دیدم با عنوان باید نگران چی باشیم؟ این‌ها ظاهراً پرسش‌هایی واقعی‌اند که ما دست به گریبان‌شان هستیم؛ اضطرابم را بر چه چیزی متمرکز کنم تا در نظر خودم شهروند خوبی برای یک جامعه‌ی مضطرب باشم؟ ما باور داریم که باید برای مسائل درست نگران باشیم، حتی اگر نتوانیم حلشان کنیم.

نگرانی هم مثل تمرکز، ذخیره‌ی محدودی دارد؛ ما نمی‌توانیم همزمان نگران همه‌چیز باشیم. این یعنی بیشتر ما درباره‌ی تهدیدهای آنی مثل از دست دادن شغل یا بیمه‌ی درمانی‌مان نگرانیم تا تهدیدهای محو و مبهمی که ممکن است تا هزاران سال دیگر اتفاق بیفتند یا نیفتند؛ حتی اگر در نهایت این دسته از تهدیدها نگران‌کننده‌تر باشند. یک راه برای به اصطلاح صرفه‌جویی در نگرانی‌هایمان این است که بیندازیمشان روی دوش دیگران؛ روی دوش متخصصانی که احتمالاً بهتر از ما می‌دانند چقدر باید ترسید و از این ترس کجا باید استفاده کرد؟ این راه شاید اضطراب شخصی را کاهش بدهد ولی لزوماً باعث امنیت بیشتر ما نمی‌شود.»

 

 

 

بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *