ارباب حلقه‌ها و ۱۱ سپتامبر: مرزِ بین فانتزی و واقعیت کجاست؟

دو برج نیویورک تروریسم ارباب حلقه‌ها یازدهم سپتامبر تئوری توطئه

داستانی فانتزی دربارۀ «سرزمین میانه» بسیار بی‌ربط به واقعیات سیاسی معاصر به نظر می‌رسد. اما این  داستان همه‌خوان (بر خلاف دیدگاه‌های رایج دربارۀ آن، که معمولاً امثالش  را زودگذر، تفننی و یک‌بارمصرف می‌دانند) نه‌تنها می‌تواند دوام بیاورد، بلکه گویی برای نخستین بار می‌تواند به وقایع جهانِ بسیار بعدتر از خودش نیز مرتبط باشد. این پیایندی بسیار غریب برای یک داستان فانتزی است، داستانی که بناست مفری از واقعیت باشد، نه این‌که پایه‌ای برای تبیین آن. با این حال سه‌گانۀ تالکین (که پنجاه سال پس از انتشارش مبدل به تجربۀ سینمایی/سرگرمی عظیمی شد) در بحبوحۀ مباحث قرن بیست‌ و یکم دربارۀ تروریسم جهانی قرار گرفت، مباحثی که بیشترِ آن متکی است به چیزی که می‌توانیم آن را «گفتمان فانتزی» بنامیم.

مایک دیویس یکی از چندین مفسر یازده سپتامبر است که واقعیت این رخداد هولناک را با قواعد فانتزی تبیین کرده است، گویی این رخداد لحظه‌ای از هراس (یا هراس‌افکنی) باشد که باعث شده تمایز واقعیت و فانتزی ناممکن بشود: «حمله‌ به نیویورک و واشنگتن دی‌سی مانند فیلم ترسناک شکوهمندی بود که در آن دقتی مثال‌زدنی به میزانسن شده باشد. در واقع، هواپیماهای ربوده‌شده دقیقاً مرزِ شکنندۀ بین فانتزی و واقعیت را نشانه رفته بودند». عبارت «مرز شکنندۀ بین فانتزی و واقعیت» به ما یادآوری می‌کند که احتمال دارد فانتزی، در عوض فاصله گرفتن از جهانی که می‌شناسیم، در دل آن به حقیقت بپیوندد. این عبارت نشان‌دهندۀ نگرانی‌ها دربارۀ اَعمال تروریستی نیز هست، که در مورد فاجعۀ یازدهم سپتامبر این حمله داخل مرزهای ایالات متحده برنامه‌ریزی و اجرا شد و شکنندگی مرزهای آمریکا را نشان داد: این احتمال که آنچه خارج از جهانی است که آمریکا می‌شناسد، ممکن است به داخل آن راه پیدا کند. البته امکان دارد خود سیاست ضدتروریستی چیزی «فانتزی» در خود داشته باشد و این حالت از زمانی تشدید شد که تروریسم به «دیگریِ» اهریمنیِ ایالات متحده و هم‌پیمانانش تبدیل شد. اما فانتزی درون همین جهانی که می‌شناسیم می‌بالد. مایک دیویس نیویورک را نیز به منزلۀ شهری توصیف کرده است که ظاهراً فانتزی‌های خودویران‌گر مکرراً بر آن تحمیل می‌شوند. او در کتاب خود بوم‌شناسی ترس (۱۹۹۸)، در ابتدای فصلی طولانی دربارۀ نمودهای متعدد ادبی و سینماییِ نابودیِ لس‌آنجلس، می‌نویسد: «کم‌تر شهری یافت می‌شود که چنین جذبۀ منحوسی داشته باشد» (دیویس ۱۹۹۸: ۲۷۷). او می‌گوید این شهر «مرکز حادثۀ جهان» است و از سال ۱۹۰۹ تا به حال دست‌کم ۱۳۸ بار در سینما و ادبیات نابود شده است. دیویس این امر را نشان‌دهندۀ احقاق آرزویی فانتزی (نابودی دیگریّت در داخل مرزهای ایالات متحده) می‌داند: «نابودی لس‌آنجلس اغلب به صورت پیروزی تمدن نشان داده شده است» (کمپبل ۲۰۰۳: ۲). این فانتزی‌های نابودی چقدر واقعیت دارند؟ دیویس مدام به داستان تخریب (یا خودتخریبی) لس‌آنجلس می‌پرداخت و این امر باعث شد این مفسر اجتماعی را متهم کنند که بیش از حد درگیر خصیصه‌های ژانری فانتزی حماسی و علمی‌تخیلی و تبدیل به اچ.جی. ولزِ امروزین شده است. دیویس در مصاحبه‌ای با مارک دِری گفت «اشاعۀ نگرش‌های آخرالزمانی در میان مردم بسیار به سودم بوده است» (دری ۲۰۰۱).

رابطۀ بین «جنگ با تروریسم» در قرن بیست‌ و یکم و ژانر فانتزی حماسی (به ویژه ارباب حلقه‌های تالکین) با تصویری معنادارتر شد که در اینترنت دست‌به‌دست می‌گشت و عنوانش این بود: «فرودو شکست خورده: سائورون آمادۀ حمله به عراق می‌شود». این تصویر رئیس‌جمهور وقت ایالات متحده (جورج دابلیو. بوش) را نشان می‌دهد که حلقۀ سائورون در انگشتش است. «فرودو شکست خورده» از یکی از چندین وبسایتی گرفته شده که این تصویر را گذاشته‌اند:

جورج بوش سائورون ارباب حلقه‌ها تالکین فرودو شکست خورد یازده سپتامبر تروریسم اسامه بن لادن

تصویر برگرفته از وب‌سایت مای‌آیرونی در تاریخ دوم فوریۀ ۲۰۰۳.

مای‌آیرونی وبسایتی آزاد است و مردم می‌توانند نظرهایشان را زیر مطالب آن بنویسند. نظر یکی از بازدیدکنندگان این وب‌سایت ذیل تصویر بوش که حلقۀ سائورون را به دست کرده، از این قرار است:

سائورون سعی می‌کرد آزادی را از مردم «سرزمین میانه» سلب کند. آیا بوش هم دارد همین کار را می‌کند؟ آیا سلب آزادیِ حکومتی خطرناک و فاسد کار درستی نیست؟ خودم را آمادۀ نظر افرادی می‌کنم که خواهند گفت خودِ ایالات متحده خطرناک و فاسد است. اما آیا ما به اندازۀ [دولت] عراق فاسد و خطرناکیم؟ آیا دولت فعلی ما داستان‌هایی وحشتناک از عراق سر هم کرده ؟ به نظر من صدام حسین آدم بسیار شروری است و رژیم او ایالات متحده را بسیار تهدید می‌کند. اما یک چیز مسلم است. فناوری نظامی امروزی باعث شده جنگ‌ها دیگر مثل گذشته نباشند. جلوگیری از صدام قبل از اینکه به ما آسیب برساند کمی شبیه به «گزارش اقلیت» است… اما اگر تمام این‌ها واقعی نباشند چه؟ آیا ما قربانی حمله‌ای از سوی صدام یا تروریست‌هایی شده‌ایم که او به وجود آورده؟ اگر این‌طور است، آیا همه‌مان آرزو نمی‌کردیم که ای کاش به جنگ می‌رفتیم؟

این مطلب نشان‌دهندۀ همان تردیدی است که امروزه در تفسیر تروریسم و «جنگ با تروریسم» دیده می‌شود، تردید دربارۀ اینکه آیا «امپراتوری نابکار» ایالات متحده شرورتر از خود تروریسم است یا خیر. مسئلۀ شر در این تفسیرها و البته ژانر فانتزی مسئله‌ای حیاتی است، ژانری که از قرن نوزدهم آغاز شد و به قرن بیستم آمد و به نوعی از فانتزیِ حماسی تبدیل شد که تالکین سردمدارش بود. مطلب مذکور به متن فانتزی دیگری نیز اشاره می‌کند: فیلم گزارش اقلیت (۲۰۰۲) که بر اساس داستانی از نویسندۀ داستان‌های علمی‌تخیلی، فیلیپ کی. دیک، ساخته شد. تروریسم در اینجا به مثابه نوعی شبح تصویر شده است: تروریسمی که هنوز خودش را آشکار نکرده است، تروریسمی که در آن شخصیت اصلی منفی (مانند سائورون در ارباب حلقه‌ها یا اسامه بن‌لادن) هم آشکار است و هم حضور ندارد. آن‌طور که اخیراً می‌گویند، آنچه امروز تروریسم جهانی خوانده می‌شود از قرار معلوم هم کاملاً محسوس است و هم «هیئتی» اثیری دارد: حضوری که جبراً به رسمیت شناخته شده و غیابی پریشان‌گر که ظاهراً به رغم تمام مخالفت‌ها توانسته خودش را سرپا نگه دارد. به زعم بینوی کامپمارک (در مقاله‌ای با عنوان «شبح بن‌لادن در زمانۀ تروریسم»)، بن‌لادن حادواقعیتی همچون «زندگانی دیگرِ» ابدی است که جسم و صدایش دائماً نیاز به تصدیق و تأیید دارد (کامپمارک ۲۰۰۲). کتاب رولان ژاکار، به نام اسامه بن‌لادن: تروریسم جهانی و اخوان بن‌لادن (۲۰۰۲)، به مطلب مشابهی دربارۀ نهاد تروریستی بن‌لادن اشاره می‌کند: اینکه «القاعده، که ساختۀ بن‌لادن است، دیگر نیازی به حضور فیزیکی یا بودجه‌های او ندارد؛ او چه مرده باشد و چه زنده، به طلسمی مسری بدل شده است، یعنی شبکۀ تروریستیِ خودکفایی که هدفش “کشاندن جهان به سمت آخرالزمان” است» (بِرد ۲۰۰۲: ۳۱). این استعاره‌های گوناگون که تروریسم را به منشأیی غایب، به شبح، و البته به شبکه‌های اتحاد و آخرالزمان منتسب می‌کنند، حتماً رابطۀ بین تروریسم و ژانر مدرن فانتزی حماسی را (که در ارباب حلقه‌های تالکین نمود یافته) بیشتر واکاوی می‌کنند.

تالکین هر گونه قرائت تمثیلی از ارباب حلقه‌ها را مردود می‌شمرد («نه تمثیلی است و نه امروزی»)، و احتمالاً دلیلش آن است که می‌خواسته خود را از فانتزی‌هایی که دوست و همکارش، سی. اس. لوئیس نوشته، باز شناساند (تالکین 2003: xx). با این حال، خوانش تمثیلیِ اثر او رواج دارد، به‌ویژه آن دسته از خوانش‌هایی که آثار فانتزی او را در بافت تجربیات شخصی تالکین در طول جنگ جهانی اول تحلیل می‌کنند، جنگی که باعث شد او چندین نفر از دوستان نزدیکش را از دست بدهد و خودش مبتلا به «تب خندق» شود. هر سه قسمت ارباب حلقه‌ها در دهۀ سی و در طول جنگ جهانی دوم نوشته شدند که قسمت اول آن (یاران حلقه) در ژوئیۀ ۱۹۵۴، قسمت دوم آن (دو برج) در نوامبر ۱۹۵۴ و قسمت سوم (بازگشت پادشاه) در آوریل ۱۹۵۵ منتشر شد. نسخۀ سینماییِ پیتر جکسون گران‌ترین مجموعه فیلمی شد که تا به حال ساخته شده است. فیلم یاران حلقه چند هفته پس از فاجعۀ یازدهم سپتامبر به سینماها آمد و اکران سالانۀ قسمت‌های دیگر این مجموعه ضرورتاً هم‌زمان با «جنگ با تروریسم»، حمله به عراق و جست‌وجوی «سلاح‌های کشتارجمعی» (شبحی دیگر) و همچنین جست‌وجوی اسامه بن‌لادن و شبکه‌ها و مراکز تروریستی جهانی بود. مسلماً می‌توان پروژۀ سینماییِ ارباب حلقه‌ها و همچنین توفیق نشر این سه‌گانه در عصر حاضر را در این بافت در نظر گرفت: گویی سرگرمی در حقیقت به حوزۀ واقعیات سیاسی معاصر ورود کرده باشد. سال ۲۰۰۱، ناشران تالکین – هوتون میفلین (که نسخه‌های جلدگالینگور و نسخه‌های هدیه منتشر می‌کند)، دِل رِی و بَلِنتاین- یازده میلیون نسخه از ارباب حلقه‌ها و کتاب‌های «مربوط به تالکین» را حتی پیش از اکران فیلم یاران حلقه فروختند. اواخر سال ۲۰۰۱، ژانر فانتزی حماسی توانست جای خودش را در صدر فهرست‌ پرفروش‌ها، در کنار کتاب‌هایی غیرداستانی دربارۀ اسامه بن‌لادن و اسلام باز کند. سال ۲۰۰۲، فروش این آثار به آستانۀ سیزده میلیون نسخه رسید. وب‌سایت پابلیشرز ویکلی در مقاله‌ای از قول کِلِی هارپر (دبیر بخش آثار تالکین در انتشارات هوتون میفلین) نوشت که سه‌گانۀ تالکین جاویدان خواهد بود، به‌ویژه در ایالات متحده، زیرا «می‌توانید تاریخ زمانۀ خود را در شخصیت‌های آن بیابید. هابیت‌ها در می‌یابند که جهان بزرگ‌تر و ترسناک‌تر از آن چیزی است که می‌شناختند، اما ناچارند با آن کنار بیایند.» در ادامۀ این مقاله آمده است که روی صحبت هارپر «احتمالاً مخاطبان آمریکایی است و در عین حال او با مفهوم جدیدی از آسیب‌پذیری دست‌وپنجه نرم می‌کند» (ماس ۲۰۰۲، وب‌سایت پابلیشرز ویکلی). با کنار هم قرار دادن هابیت‌های آسیب‌پذیر و آمریکایی‌های آسیب‌پذیر، تعبیر مایک دیویس (یعنی «مرز شکنندۀ بین فانتزی و واقعیت») به ذهن متبادر می‌شود: داستان و غیرداستان، فانتزی حماسی و تروریسم جهانی.

 

این مطلب ترجمه‌ی بخشی از کتاب زیر است:

Gelder, Ken. Popular fiction: The logics and practices of a literary field. Routledge, 2004. (دانلود)

پرسش‌هایی از روایتمدرسه‌ی روایت

وردپرس › خطا

یک خطای مهم در این وب سایت رخ داده است.

دربارهٔ عیب‌یابی در وردپرس بیشتر بدانید.