روایت ابرمتنی: انقلابی در روایت یا صرفاً چیدمانی جدید؟

روایت ابرمتنی روایت دیجیتال روایت الکترونیک

درباره‌ی بدعت‌های تمام‌عیار ذاتی روایت ابرمتنی و روایت الکترونیک حرف‌های زیادی گفته شده اما باید به یاد داشت که اکثر قریب به اتفاق روایت‌های الکترونیک رونویس یا تقلیدی از روایت‌های مکتوب چاپی‌اند. در همه‌ی نمونه‌های فراوانی که از آن‌ها نام می‌برند، تنها تفاوت این است که روایت را به جای خواندن از روی صفحه‌ی کاغذ، روی صفحه‌ی نمایشگر می‌خوانیم. این امر درباره‌ی روایت‌های آنلاینی که به صورت فیلم در آمده‌اند نیز صادق است. دیجیتالی‌شدن روایت‌های مکتوب مسلماً امکانات زیادی فراهم آورده: سرعت و انعطاف‌پذیری قطعه‌قطعه‌کردن متن، اضافه‌کردن عکس، تولید تصاویر و اضافه‌کردن صدا و جلوه‌های صوتی. اما ترکیب‌کردن تصویر و صدا با فرم‌های کلامیِ روایت قابلیتی قدیمی است که در رسانه‌های دیگر غیرالکترونیک نیز پدیدار شده بود. به‌علاوه، روایت الکترونیک می‌تواند بستر تألیف چندنفره‌ی روایت را فراهم کند اما شاید این رسانه‌ی نو همان کاری را که در گذشته بارها در رسانه‌های دیگر انجام می‌شده، سریع‌تر و اثربخش‌تر انجام می‌دهد.

آن‌چه در فرم‌های «مکتوب» روایت‌های الکترونیک منحصربه‌فرد است، پیامد مستقیم «قابلیت ابرمتنی» است. روایت ابرمتنی عبارت است از آن دسته از روایت‌های الکترونیکی که از قابلیت پیونددهی ابرمتنی استفاده می‌کنند تا به خوانندگان اجازه دهند در لحظه به فضاهای مجازی دیگری بروند که در آن‌ها تقریباً همه‌چیز یافت می‌شود ( هر چند در نمونه‌های اخیر همان مطالب را هم نویسنده همراه متن خود در یک‌جا قرار داده). جورج لَندو در کتاب اَبَرمتن ۲/۰ اصطلاح «تکه‌متن» رولان بارت را برای اشاره به قطعه‌های به‌هم‌پیوندشده‌ی روایت منثور به کار می‌برد؛ یعنی گفتمان روایی الحاقی، دنباله‌های بدیل داستان و پاره‌های روایت‌های دیگر. اما پیوندهای روایت ابرمتنی ممکن است شامل مطالب پانویس، تعاریف، تصاویر، شعرها، موسیقی و موارد دیگری نیز بشوند. این پیوندها به خواننده اجازه می‌دهند تا از هر بخش متن بیرون بیاید و با چیز دیگر و شاید حتی مهم‌تری مواجه شود. این پیوندها اغلب برای خواننده این اختیار را فراهم می‌آورند که یک پیوند را در صورت تمایل دنبال کند.

حتی از این لحاظ هم در سایر رسانه‌ها چنین قابلیتی از قبل پیش‌بینی شده بود. رمان لِی‌لِی (۱۹۶۳) خولیو کورتازار خوانندگان را ترغیب می‌کند فصل‌های کتاب را به ترتیب چاپ‌شده نخوانند. یک سال قبل از آن، مارک ساپورتای رمان‌نویس حتی یک گام فراتر رفت و رمان انشای شماره‌ی یک را منتشر کرد. این رمان یک بسته کاغذ پراکنده و شماره‌گذاری‌نشده بود که خواننده می‌توانست به هر ترتیبی که خواست آن‌ها را بخواند. البته همیشه خوانندگانی هستند که می‌خواهند از بخشی از کتابْ نخوانده رد بشوند. این کار را می‌توانیم با کتاب انجام بدهیم؛ اما آیا این کار را می‌توان با تجربه‌ی خواندن روایت ابرمتنی مقایسه کرد؟ در ضمن، همه‌ی ما این تجربه‌ی طبیعی را از سر گذرانده‌ایم که هنگام خواندن یک روایت بخش‌های قبلی را به خاطر بیاوریم یا اتفاقات پیش روی روایت را مجسم کنیم. مسلم است که قابلیت‌های روایت ابرمتنی به هنرمندان متعهد و گاه نابغه‌ی اجازه می‌دهد تا به تجربه‌ی روایی کاملاً متفاوت با پویایی و حسی منحصربه‌فرد دست یابند. اما اگر بخواهیم ابرمتن خاصی را فراتر از چیزی بدانیم که روایت می‌نامیم (که تعدادی از آن‌ها همین‌طورند)، این کار فقط به وجود پیوندهای ابرمتنی وابسته نیست، بلکه مهم این است که این پیونددهی چه‌طور به کار رفته است.

برخی از مباحث مربوط به بدعت‌های منحصربه‌فرد ابرروایت و سایر انواع داستان‌های تجربی مبتنی بر چگونگی به‌چالش‌کشیدن «خطی‌بودن» روایت‌اند. در این‌جا خطی‌بودن به معنای پیشروی خط روایت از رخدادهای گذشته به رخدادهای آینده است. با توجه به فراوانی تکه‌متن‌ها در داستان ابرمتنی و آزادی خواننده برای چیدن دلبخواهی بریده‌های روایت در کنار هم، چنین روایت‌هایی از هر گونه قاعده و ترتیب روایی یگانه سر باز می‌زنند؛ البته این حالت برای روایت‌هایی که از آغاز شروع و به پایان منتهی می‌شوند کم‌تر پیش می‌آید. اما در این‌جا نیز باید این نکته را به خاطر داشته باشیم که روایت همواره دو جزء سازنده دارد: قصه و گفتمان روایی. گفتمان روایی همواره می‌تواند به جلو  یا عقب یا به‌کل وارونه پیش برود. در نتیجه، اگر بخواهیم از این زاویه به موضوع نگاه کنیم، غیرخطی‌بودن گفتمان روایی در نخستین نمونه‌های ضبط‌شده‌ی قصه‌گویی نیز رایج بوده است. حماسه‌های کهن معمولاً «از میانه‌ی وقایع» شروع می‌شدند (آغاز از میانه) و با پیشروی روایت، پرده از قسمت‌های پیشین روایت بر می‌داشتند. در مقابل، قصه بر اساس تعریفْ خطی است. فقط می‌تواند رو به جلو و هم‌جهت با زمان پیش برود. به عبارت دقیق‌تر، تکه‌متن‌های ابرمتنی فقط تغییری نو در وضعیت روایی کهنه‌اند. این‌که به خوانندگان اجازه می‌دهند تا حدی گفتمان روایی را خودشان بچینند و در خوانش‌های مختلف بخش‌هایش را به شیوه‌های متفاوت کنار هم قرار دهند، لزوماً شرط‌های لازم و اساسی روایت را برهم نمی‌زند؛ البته تا زمانی که قصه‌ای برای باز یافتن وجود داشته باشد. در مورد رمان ابرمتنی‌ای مثل قصه‌ی بعدازظهر (۱۹۸۷) اثر کلاسیک مایکل جویس ــ  که از امکانات ابرمتنی به طور کامل بهره می‌برد ــ  بسیاری از خوانندگانی که نخستین بار این رمان را می‌خواندند حس می‌کردند دقیقاً همان‌قدر در جست‌وجوی قصه هستند که وقتی رمان «چاپ‌شده» و مدرنیست آبشالوم! آبشالوم! اثر فاکنر را می‌خواندند.

 

منابع و متون تکمیلی درباره‌ی روایت ابرمتنی

در دهه‌ی نود میلادی سه کتاب مهم درباره‌ی روایت در فناوری‌های دیجیتال جدید منتشر شد: یکی کتابی نوشته‌ی جورج لندو، دیگری کتابی به سردبیری لندو و سرانجام کتاب اسپن آرست:

George P. Landow, Hypertext 2.0: the Convergence of Contemporary Critical Theory and Technology, Baltimore: Johns Hopkins University Press, 1997. (دانلود)

George P. Landow, Hyper/Text/Theory, Baltimore: Johns Hopkins University Press, 1994.

Aarseth, Espen J., Cybertext: Perspectives on Ergodic Literature, Baltimore: Johns Hopkins University Press, 1997.

اخیراً مری‌لور ریان در چندین کتاب مختلف روایت دیجیتال و روایت ابرمتنی را به‌خوبی بررسی کرده است. در این‌جا من فقط کتاب زیر را معرفی می‌کنم:

Ryan, Marie-Laure, Narrative as Virtual Reality: Immersion and Interactivity in Literature and Electronic Media, Baltimore: Johns Hopkins University Press, 2001. (دانلود)

در موضوع مرزهای بیرونی روایت، نمونه‌های خوب آثار پسامدرنی که مرزهای انسجام روایی را جابه‌جا کرده‌اند، عبارت‌اند از کتاب جاده‌ی فلندرز  (۱۹۶۰) اثر کلود سیمون، فیلم سال گذشته در مارین‌باد (۱۹۶۱) اثر آلن رنه، کتاب آتش کم‌فروغ (۱۹۶۲) اثر ولادیمیر ناباکوف، اعلان قرعه‌ی چهل ‌و نه (۱۹۶۶) اثر تامس پینچن، کرونوپیوها و فاماها  (۱۹۶۹) اثر خولیو کورتازار و از میان (۱۹۷۵) اثر کریستین بروک‌روز. یک رمان چاپی دیگر شبیه آثار ساپورتا و کورتازار که به خواننده اجازه می‌دهد تا قسمت‌های مختلف اثر را به ترتیب دلخواه بخواند، رمان بدشانس‌ها  (۱۹۶۹) اثر بی. اس. جانسون است.  سال ۱۹۷۱، اُگمِسِن ــ رمان‌نویس و ریاضی‌دان دانمارکی ــ رمانی منتشر کرد با عنوان چند روز با دیام یا زندگی شبانه که در آن بعد از هر فصل این گزینه را پیش روی مخاطب قرار دارد که یکی از دو فصل پیشنهادی را در ادامه بخواند و این کار در مجموع ۳۲ روایت بالقوه‌ی متفاوت ارائه می‌دهد. به‌جز قصه‌ی بعدازظهر اثر مایکل جویس، چندین روایت ابرمتنی دیگر نیز هستند که در عرض چند سال طرف‌داران خود را پیدا کرده‌اند و هر کدام در جای خود مرزهای روایت را جابه‌جا می‌کنند؛ از جمله باغ ظفر (۱۹۹۱) اثر استوارت مولتراپ، جروبحث (۱۹۹۳) اثر کارولین گایِر، دخترک وصله‌دوز  (۱۹۹۵) اثر شلی جکسون، و کالیفیا  (۲۰۰۰) اثر ام. دی. کاورلی. هر چهار اثر مذکور به همراه رمان قصه‌ی بعدازظهر جویس را می‌توانید در سایت انتشارات ایست‌گِیت سیستمز بیابید.

برگرفته از کتاب «سواد روایت»

پرسش‌هایی از روایتمدرسه‌ی روایت

وردپرس › خطا

یک خطای مهم در این وب سایت رخ داده است.

دربارهٔ عیب‌یابی در وردپرس بیشتر بدانید.