دوستی چنان خوب است که کلاسیکها میگفتند زندگی بدون دوست را هیچکس نمیخواهد. از دل این گزاره، سنت فلسفی و ادبیِ دیرپایی زاده شده که ارزش دوستی را به عرش اعلا رسانده و امروز هم امتدادش را در سریالها، فیلمهای سینمایی و راهنماهای خودیاری میبینیم. بنمایهٔ چنین سنتی این است که نوعی دوستیِ کامل یا حقیقی، حتی ناب و خالص، وجود دارد؛ رابطهای کاملاً متمایز از بدهبستانهای زندگی اجتماعی یا وابستگیهای همراهِ پیوندهای دیگر. ارزشِ دوستی در مرکز قرار میگیرد چون آنچه امروز آزارمان میدهد همین زندگی کردن در بندِ دروغ و فریب، انزوا و تنهایی ناخواسته است.
کتاب اشتیاق به غریبه از تشکیک و تردید در این تصویر آرمانی و اخلاقیِ دوستی آغاز میشود. مارینا گارسِس، فیلسوف اسپانیایی و نویسندۀ این کتاب، میپرسد در پس این خلوص آرمانی، چه چیزی پنهان است؟ این تصویر آرمانی دوستی چگونه در گذر زمان، بیتغییر مانده است؟ مخاطبش کیست و چه کسی را از دایرهٔ شمولش بیرون میگذارد؟ آیا چنین تصویری برای توضیح معانی، دردها و ترسهای تنیده در روابط دوستانهمان به کار میآید؟
فرض همۀ ما بر این است که زوجها شاید جدا شوند؛ که فرزند بالاخره خانه را ترک میکند؛ آدمها شغلشان را تغییر میدهند. اما، در مقابل، دوست همیشه هست و همیشه خواهد بود. با این حال، اگر خوب فکر کنیم، میبینیم دوستْ اتکاناپذیرترین جزء زندگی ماست: هیچچیز کسی را ملزم نمیکند که دوستمان باشد. میشد یک عمر زندگی کنیم و هرگز هیچ دوستی نداشته باشیم. جامعه شبکهای است متشکل از انواع و اقسام پیوندها و روابط عاطفی که بخشی از بستر ضروری برای بازتولیدِ اجتماعی و مادیِ زندگی را میسازند: خویشاوندان، همکاران، همسران، همقطاران، همسایگان. پس چرا دوست میخواهیم؟ دوست به چه دردمان میخورد؟
اشتیاق به غریبه تلاشی است برای یافتن پاسخ این سؤال و دنبال کردنِ مسیرهایی که پاسخهای احتمالیاش پیش پای ما میگذارند. ما توضیحهایی روانشناسانه، انسانشناسانه و جامعهشناسانه برای پدیدهٔ دوستی و نقشش در ایجاد پیوندهای اجتماعی، شبکههای اعتمادمبنا، و پیکرهبندیِ هویتِ فرد داریم. همهٔ اینها مهماند و بر نوعی از پیوند عاطفی که میان عادت و معجزه، میان معمولیترین و استثناییترین، نوسان میکند، پرتو میافکنند. اما ورای هر توضیح ساختاری، باز هم چیزی در دوستی هست که از شناخت دقیقش عاجزیم؛ چیزی که به نوشته شدن تن نمیدهد؛ چیزی که بینابینِ گفتنِ قصههای دوستی و نظریهپردازی دربارهٔ دلایلش از چنگمان میگریزد.
دوستی چنان پیشپاافتاده و روزمره و، در عین حال، چنان غریب و کمیاب است که نهادی برایش نساختهایم. ما برای دوست بودن با کسی، با او ازدواج نمیکنیم، پای سندی امضا نمیزنیم، جایی ثبتنام نمیکنیم، نظامنامه نمینویسیم، یا پروژه تعریف نمیکنیم. در رابطهٔ دوستی با انبوهی از قواعد، آداب، مناسک، سازوکارهای تنظیمکننده، و شیوههای ابراز خود و شناخت و پذیرشِ دیگری سروکار داریم اما به دلایلی فراموش کردهایم یا نخواستهایم همهٔ اینها را به نوعی نهاد تبدیل کنیم. چرا؟
کتاب اشتیاق به غریبه، با شروع از این سؤال، سراغ حاشیههای متون نوشتهشده دربارهٔ دوستی میرود و سرنخهای مفهومیِ موجود را دنبال میکند اما خلأها و شکافها را هم از قلم نمیاندازد. هر فصل ــ به شیوهای شبیه تحقیقات کارآگاههای رمانهای نوجوانانهٔ آشنایی که بسیاری از ما راه و رسمِ دوستیِ گروهی و خطرها و خوشیهایش را از آنها آموختهایم ــ سرنخی را دنبال میکند که چیزی را از منظری دیگر نشانمان میدهد؛ چیزی نهفته لابهلای کلمههایی که ما معنای دوستی را در لفافشان میپیچیم و رمزگذاری میکنیم.
جستاری فلسفی اشتیاق به غریبه را الهام شوشتریزاده از زبان اسپانیایی ترجمه کرده است. این کتاب بهزودی منتشر خواهد شد.
