خوشبختانه کجاست؟ | کتاب خواندن دخترم
کتاب خواندن برای بچهها جزئی از برنامهی روزنامهی خیلی از پدرها و مادرهاست اما کتاب کودک دقیقاً یعنی چه؟ چیزی که قصههای کودکانه را از ادبیات غیرکودکانه متمایز میکند چیست؟ ریوکا گالچن که پس از مادر شدنش ادبیات را از منظری متفاوت میبیند در این…
به روایت یک کرم کتاب | مردن با کتابها
کتاب خواندن پای ثابت همهی مراحل زندگی آدمهای کرم کتاب است. فرقی نمیکند در گیرودار چه اتفاقیاند، هر جور شده وقتی برای کتاب خواندن پیدا میکنند. اما مگر مرگ هم مرحلهای از زندگی نیست؟ برای یک کرم کتاب، مرگ هم با کتاب خواندن تنیده میشود. این مطلب بیکاغذ اطراف روایتیست از یک کرم کتاب.
فیل در کتابخانه | روایت یک کتابدار
برای خیلیها کتابدار یعنی کسی که کتاب امانت میدهد. فقط همین. اما کتابداری یکی از آن کارهاییست که گاهی، دستکم برای بعضی از کتابدارها، فقط شغل نیست، خودِ زندگیست. مریم گریوانیِ کتابدار در این مطلب از حرفهاش میگوید و از جایی که در زندگیاش دارد.
کتاب با پرتقال درهم بود | قصههای یک کتابخانه
کتابخانهی آیتالله مرعشی نجفی در قم یکی از بزرگترین کتابخانههای ایران است و گنجینهای از کتابهای نفیس و کهن را در خود جای داده است. قصهی پیدا کردن و خریدن و یکجا جمع کردن این کتابها قصهی پرماجراییست. سید محمد مرعشی، فرزند آیتالله مرعشی نجفی، در این مطلب کمی از سختیها و شیرینیهای این تلاش چنددههای میگوید.
جادوی کتاب | نامههایی به خوانندهی جوان
نامههایی که اینجا میخوانید از میان نامههای منتشرشده در کتاب شتابِ بودن: نامههایی به خوانندهی جوان انتخاب شدهاند. این نامهها را بعضی از سرشناسترین شخصیتهای حوزهی علم و فرهنگ و اندیشه ــنویسندهها، هنرمندان، دانشمندان، کارآفرینان و فیلسوفانــ برای کودکان و نوجوانان کتابخوان نوشتهاند و ماریا پوپوا گردآوریشان کرده است. مضمونی که مثل نخ تسبیح همهی این نامهها را به هم وصل میکند عشق به کتاب و کتابخوانیست و خواندن این نامهها برای بزرگسالان عاشق کتاب هم خالی از لطف نیست.
فروپاشی در قطع وزیری | روایتی از قاسم فتحی
این زندگینگارهای است از روزهای قرنطینهی یک عاشق کتاب در بحبوحهی همهگیری ویروس کرونا که با قرنطینهی خانگیِ خیلیها فرق دارد.
بُرد همیشه از آن زندگیست | قهرمانها و عادیها در کتابفروشی
خیلی از ما در برههای از زندگیمان خیال باز کردن یک کتابفروشی را در سر پروراندهایم و با رؤیای آن زندگی کردهایم. آناتول برویارد هم در شبهای سردِ یوکوهاما به کتابهایی فکر میکند که مثل قوموخویشی که آنها را هرگز ندیده وهمانگیز و خیالانگیزند. او در متن پیشِ رو از زندگی و ادبیات میگوید و از کتابفروشیای که این دو را به هم پیوند میدهد.
ساکن شهری که کتابخانهاش من را می شناسد
آدمهایی که دائم به کتابخانه میروند بعد از مدتی با کتابدارها، با اعضای همیشگی، با همسایهها و مغازهدارهای اطرافش عیاق میشوند. قرارومدارهایشان از آن به بعد آنجا متمرکز میشود و دیگر همه میدانند باید کجا پیدایشان کنند. کمکم گوشههای دنج کتابخانه را پاتوق خودشان میکنند. روایت زیر تعلّقخاطر و تأملات یکی از همین اعضای کهنهکار و ثابت کتابخانه است که جزئیاتی مثل برگهی یادآوری کتابها او را به خیالاتِ مختلفی کشانده است.
روایت محمدرضا شفیعی کدکنی و آشناییاش با دیوان فرخی یزدی
«این مصاحبه در شهر فرانکفورت در آلمان در بهار ۱۳۶۹ انجام گرفته و این در سفری بود که به همراه زندهیاد مهدی اخوان ثالث به آن بلاد رفتیم برای شرکت در یک کنگرهی شعر، در خانه فرهنگ جهان haus der kulturen welt در برلین.» آنچه در ادامه میخوانید پاسخ شفیعی کدکنی به دو سؤال از او دربارهی اولین تجربههای شعری است. سؤالی که پاسخ آن روایتی خواندنی است از شفیعی کدکنی و کتاب تأثیرگذار دورهی نوجوانیاش.
از کتابها معاف نمیشویم
خورهی کتابها و کتابخوانهای اصیل همیشه راهی برای همراه بردن کتابها و جادادنش در کوله و جیب پیدا میکنند ولی موقعیتهایی هست که هیچ کاریاش نمیشود کرد و سربازی حتماً از سختترینِ این موقعیتهاست. روایت امین شیرپور از زنده ماندن کتابها در پادگان سنندج شاید خاطرهی خیلیهای دیگر هم باشد.
تصویر خانوادهام در آینهی کتاب رولد دال
مهاجرت تجربهای بسیار شخصی و شاید به شکلی تناقضآمیز، بسیار مشترک است. بسرات مزغبه در این جستار شرح میدهد که چگونه طنین درد فراق و نیاز به تعلّقی را که در نقش دخترکی سیاهپوست و دور از وطن حس کرده، در کتاب پسر رولد دال…
پیرمرد خواب شیرها را میدید
قصههای خوب چطور تمام میشوند؟ نویسنده نقطه را کجا میگذارد؟ از کجا میفهمد دیگر به مقصد رسیده؟ نفیسه مرشدزاده از پایان روایتهای خوب میگوید؛ پایانی که شاید باید بازِ باز باشد، چون روایتهای خوب مدام باید بروند جلو. دهتایی کتاب گرفتهام، امانت در سالن. کتابها…