در کنار روایت‌های غالب جامعه، همیشه روایت‌های حاشیه‌ای‌تری هم وجود دارند؛ روایت‌هایی که پادروایت نامیده می‌شوند و با روایت‌های غالب درمی‌افتند. شناخت درست و دقیق از روایت‌ها و پادروایت‌های فرهنگی یک جامعه کمک می‌کند هویت و رفتارهایش را بهتر بفهمیم. بی‌کاغذِ اطراف در این مطلب سراغ همین مفهوم رفته است.


هوشیاری نسبت به روایت‌های رایج در قلمروی اجتماعی و روابط قدرتی که این روایت‌ها در متن‌شان شکل گرفته‌اند، کمک می‌کند به تصویر بهتری از اجزای در حاشیه‌ی اجتماع برسیم. قصه‌هایی که از نگرش‌های این اجزای در حاشیه سخن می‌گویند «پادروایت» نامیده می‌شوند. پادروایت با روایتِ دیگری درمی‌افتد؛ روایتی که اغلب قدرتمندتر از پادروایت است یا چنین تصور می‌شود. این قاعده‌ی ساده یعنی پذیرشِ فرضِ وجودِ دو روایتِ متقابل و متنازع.

به زبانِ اثباتی‌تر، می‌شود گفت پادروایت‌ها نیروهای خلاق و نوآوری‌اند که زمینه را برای تغییر مفید اجتماعی فراهم می‌کنند؛ نیروهایی که قابلیتِ سودمندی برای ترقی و توسعه‌ی جامعه و تحقق اهداف اخلاقی‌ای مثل عدالت یا تأمین دسترسیِ همگانی به منابع دارند. اما، از دیدگاه دیالکتیک‌تر، نمی‌شود پادروایت‌ها را فقط به قصه‌های رهایی‌بخش، آزادکننده یا سازنده منحصر کرد. در واقع، پادروایت‌ها هم می‌توانند مخرب و تشویش‌آفرین باشند. مثال‌هایی که فوراً به ذهن می‌آیند به عرصه‌ی سیاست و پروپاگاندای سازمان‌یافته مربوط می‌شوند اما پدیده‌هایی مثل گروه‌های زن‌ستیز و نه چندان سازمان‌یافته‌‌ی «مردستان» هم نمونه‌های خوبی‌اند. بی‌شک، این‌که پادروایتی را رهایی‌بخش تفسیر کنیم یا مخرب، یا حتی این‌که اساساً آن را پادروایت بدانیم یا روایت غالب، به جایگاه و تعلقات اجتماعیِ مفسر وابسته است.

مفاهیمِ روایت و پادروایت در شناسایی و دسته‌بندی فرایندهای معناسازی گروه‌های اجتماعی به کار می‌آیند و کمک‌مان می‌کنند تا بفهمیم شکل و شمایل و وضعیت این «نقشه‌»ی تفاسیر روایی چگونه از طریق مذاکرات اجتماعی تغییر می‌کند.

سطوح و حوزه‌های تحلیل روایت و پادروایت

نظریه‌ی روایت (و پادروایت) از یک سو، ابزاری‌ست برای فهم رفتار اجتماعی در وجوه اصلی تعامل اجتماعی و از سوی دیگر، چهارچوبی‌ست برای مشاهدات سطوح مختلف تحلیلی. وقتی از وجوه اصلی تعامل اجتماعی حرف می‌زنیم، منظورمان فرهنگ، سازماندهی و معناسازی فردی‌ست و وقتی از سطوح مختلف تحلیل سخن می‌گوییم، مقصودمان سه سطحی‌ست که در علوم اجتماعی به نام‌های سطوح کلان، میانی و خرد معروف‌اند. این وجوه و سطوح با یکدیگر مرتبط و متداخل‌اند و بنابراین، هر یک از وجوه اصلی تعامل اجتماعی را می‌شود در سه سطح کلان، میانی و خرد تحیل کرد.

پژوهش مبتنی بر روایت و پادروایت از داده‌ها و اطلاعات سطوح مختلفِ متقابلاً مرتبط و متداخل استفاده می‌کند:

1. سطح خرد تحلیل. در این سطح تحلیل، پژوهشگران تعاملات محسوس میان افراد را مطالعه می‌کنند. چنین رویکردی تحلیل موشکافانه‌ی پویایی‌های خاص پدیده‌های اجتماعی را ممکن می‌کند. سطح خرد تحلیل در پژوهش روایی اهمیت دارد، چون نشان می‌دهد که هویت‌های فردی به کمک روایت‌ها شکل می‌گیرند و ظرفیت روایی گونه‌ی مهمی از توانِ خودبیانگری‌ست.

2. سطح میانی تحلیل. نظریه و تحلیل پادروایت را می‌شود به سطح میانی پژوهش هم آورد؛ سطحی که انواع مختلف فرایندها و تعاملات گروهی را بررسی می‌کند و پیوند آشکاری با وجه سازماندهی یا سازمان دارد. در همین سطح میانی‌ست که روایت‌های نهادینه‌ی فرهنگی در سیاست‌ها، قواعد، قوانین و ساختارها جلوه‌گر می‌شوند.

3. سطح کلان تحلیل. سطح کلان تحلیل به فرایندها و پدیده‌های بزرگ‌مقیاس اجتماعی می‌پردازد. چون این سطح تحلیل بر کلیتِ جامعه متمرکز است و می‌کوشد فرایندهای اجتماعی را در متن روابط متقابلِ کلان‌تر بررسی کند، تأکیدش بر الگوهای عظیمی مثل ساختار یا طبقه‌ی اجتماعی، نظام‌های اجتماعی یا قدرت فرهنگ و مذهب است. در این سطح، عاملیت فردی نقش برجسته‌ای ایفا نمی‌کند، گرچه همیشه استثناهایی هم وجود دارند. در عرصه‌ی تحلیل روایت و پادروایت، سطح کلان تحلیل بیش از همه برای مطالعه‌ی روایت‌های کلان فرهنگی به کار می‌آید، یعنی برای مطالعه‌ی روایت‌هایی که جامعه، به‌‌ طور کلی، آن‌ها را مهم می‌داند، برای حفظ‌شان می‌جنگد و از طریق فرایندهای خاصی بازتولیدشان می‌کند.

نظریه‌ی روایت و پادروایت را می‌شود در هر سه سطح در نقش ابزار تحلیل به کار گرفت. مثلاً می‌توانیم از این نظریه برای مطالعه‌ی قصه‌های رسانه‌ای مربوط به «پناهجوی خوب» و «پناهجوی بد» کمک بگیریم و شبکه‌ی روایت‌های متناقضی را بررسی کنیم که تعریف «رفتار مناسب پناهجو» را در بخش‌های مختلف جامعه تعیین می‌کنند.

نکته‌ی مهم این است که همه‌ی این سطوح تحلیل را می‌شود به یکدیگر پیوند داد و مرتبط کرد و در واقع، همین توانِ ارتباط‌دهی‌ بارزترین ویژگی نظریه‌ی پادروایت است. بحث درباره‌ی قصه‌های تناقض‌آمیزِ زندگی اجتماعی و اخلاقیات آن اغلب مستلزم توجه ویژه به روایت‌های فرهنگی (سطح کلان تحلیل)، مطالعه‌ی سازمان‌ها (سطح میانی تحلیل) و در نظر داشتنِ افراد (سطح خرد تحلیل) است. در واقع، می‌شود گفت پژوهش مبتنی بر نظریه‌ی پادروایت در پی پاسخ به این سؤال است که روایت‌های فرهنگی چگونه خود را در سطوح فردی و سازمانی بازنمایی می‌کنند.

 

 

مترجم: الهام شوشتری‌زاده

منبع: این مطلب ترجمه‌ی برش‌هایی از کتاب Routledge Handbook of Counter-Narratives است که نشر اطراف ترجمه و انتشارش را در دستور کار دارد.