نویسندهی مجموعه جستار ماجرا فقط این نبود و رمان دندانهای سفید از لذت داستانهای خارجی، نوشتههای متولدین انتهای قرن بیستم و تأثیر رولد دال میگوید
کتابی که دارم میخوانم
عصر نظارت سرمایهداری نوشتهی شوشانا زوبوف. هفتصد صفحه است و مدتی است که مشغول خواندنش هستم. اگر اهمیت کتاب به این باشد که با چه دقتی دنیای اطرافمان را وصف میکند و چقدر قابلیت تغییر این دنیا را دارد، به نظرم این بیشک مهمترین کتابی است که در این قرن چاپ شده. اگر کنشگر جوانی دستکم با مفاهیم اصلی زوبوف آشنا نباشد، بهسختی میتوانم جدی بگیرمش. چطور میشود در عصر دیجیتال زندگی کنیم و باز هم اینقدر جاهل باشیم و ندانیم این امر یعنی چه؟ دغدغهی زوبوف عظیمترین عملی است که سرمایهداری استعمارگر تا کنون به آن دست زده اما چیزی که استعمار میشود ذهن ما، رفتار ما، ارادهی آزاد ماست و خود ما. با این حال این کتابی ضدفناوری نیست، بلکه کتابی است ضد سرمایهداریِ لجامگسیخته با چنگال و دندان خونآلودش. این کتاب برای این نسل همان جایگاهی را دارد -یا باید داشته باشد- که کتاب سرمایهی مارکس داشت. حرف اصلی این است که هیچیک از سوءاستفادههایی که از فناوری شده ناگزیر نیست. راههای دیگری هم بوده و هنوز هم ممکن است باشد.
کتابی که آرزو داشتم من نوشته باشم
نسخهی بهتری از کتابهای خودم.
کتابی که بیشترین تأثیر را بر نویسندگی من داشته
به نظرم صادقانهترین جواب این سؤال همیشه کتابهای کودکان است. برای من انگشت جادویی رولد دال. و همهی داستانهای آنانسی.
کتابی که به نظرم بیش از همه دستکم گرفته شده
متأسفانه این مسئله بیش از هر چیز دیگر به جغرافیا بستگی دارد. بسیاری از کتابهای استثناییِ غیرانگلیسیزبان هست که ما اسمشان را هم نمیشنویم. اگر بخواهم دو تا را که اخیراً خواندهام انتخاب کنم: خانهی دستنخورده نوشتهی ویلم فردریک هرمانس، کتاب کلاسیکی که اغلب خوانندگان هلندی میشناسندش ولی برای من تازه بود و زن پابرهنه نوشتهی نویسندهی روآندایی اسکولاستیک موکاسونگا، کتاب زیبای دردناکی که باید بیشتر خوانده شود.
کتابی که ذهنیت من را عوض کرد
حیلههای نژادی: روح نابرابری در زندگی آمریکایی نوشتهی کارن ای. فیلدز و باربارا جِی. فیلدز بعضی از تصورات خیلی قدیمی و از رده خارج من را دربارهی نژاد از اساس به چالش کشید. کتابهای امانوئل کارِر و اَنی ارنو تصور من را دربارهی نوشتههای فرانسوی عوض کرد. چون دوباره به آنها مشتاقم کرد.
آخرین کتابی که من را به گریه انداخت
باز هم اولیو نوشتهی الیزابت استراوت. نکتهی جالب توجهش این است که موقع خواندن این کتاب، کتاب قبلی یعنی اولیو کیتریج را اصلاً نخوانده بودم. استراوت توانست کاری کند که این زن عجیب را که هیچوقت ندیده بودم و هیچ چیز دربارهاش نمیدانستم دوست داشته باشم. عجب نویسندهی محشریست.
آخرین کتابی که من را به خنده انداخت
منِ تازه نوشتهی هَلی باتلر و درخشش نوشتهی ریون لیلانی که دستنویسش را وقتی شاگردم بود خواندم. هر دو، داستانِ دختران نوجوان ابتدای این قرن هستند. فضای تیرهای دارند و خیلی بامزهاند.
کتابی که نتوانستم تمام کنم
خیلی کتابها. مثلاً در جستجوی زمان ازدسترفتهی پروست، یا مرد بدون خاصیت رابرت موزیل، یا برادران کارامازوف که همین حالا دوباره دارم میخوانمش. داستان دو شهر. دون کیشوت. فهرست طولانیای است. مسئله این نیست که ازشان خوشم نمیآید، مسئله وقت است و کارهای دیگر. از نصفه گذاشتن کتاب متنفرم. همیشه خودم را سرزنش میکنم.
کتابی که از نخواندش خیلی خجالت میکشم
سخت است که از بین این کوه شرمآور یکی را انتخاب کنم. شاید در جستجو. از تمام نکردن یادداشتهای روزانهی توماس تیسلوود هم خجالت میکشم. داشتم دربارهی بردهداری مینوشتم و برای تحقیق ازش استفاده میکردم، اما دیدم تحمل کامل خواندنش را ندارم. برایم شگفتانگیز است که آدمها چیزهایی را از سر گذراندهاند که من خواندنش را هم نمیتوانم تحمل کنم.
اولین خاطرهی کتابخوانیام
بچهی آواکادویی، نوشتهی جان برنینگهام. تأثیر عمیقی بر من گذاشت.
کتابی که برایم آرامشبخش است
هر کتابی از کریس وِر. اینکه میدانم تا چند ساعت چیزی جز خوشی در انتظارم نیست آرامشبخش است.
کتابی که هدیه میدهم
به نظرم کتابی که آدم هدیه میدهد باید یکسره لذتبخش باشد، بدون اجبار و الزام، برای همین من معمولاً رمان مصور هدیه میدهم. اخیراً کتاب سهجلدیِ عربهای آینده نوشتهی ریاض سطوف را زیاد هدیه دادهام.
کتابی که دوست دارم با آن من را به یاد بیاورند
احمقها چنین امیدی دارند. خواننده است که دربارهی همه چیز تصمیم میگیرد و تصمیمش هم اغلب این است که فراموش کند.
منبع: گفتوگوی گاردین با زیدی اسمیت
مترجم: محمدسامان جواهریان
بدون دیدگاه