کانونمندسازی وضعیت یا ذهنیتی است که از طریق آن ما رخدادهای روایت را «میبینیم». در نحلههای نقد بریتانیا و آمریکای شمالی، از اصطلاح زاویهی دید یا اصطلاحی شبیه آن برای این مفهوم استفاده میکنند اما زاویهی دید مفهومی عامتر است و اغلب مفهوم صدا را در دل خود دارد. شاید کانونمندسازی اصطلاح غریبتری باشد اما معنای دقیقتری دارد. معمولاً وظیفهی کانونمندسازی بر دوش راوی است اما این نکته را نیز باید به خاطر داشت که کانونمندسازی لزوماً با یک ذهنیت روایی ثابت انجام نمیشود. کانونمندسازی ممکن است در طول روایت تغییر کند و این تغییر گاهی چندین بار رخ میدهد. حتی گاهی از جملهای به جملهی دیگر تغییر میکند، مثلاً در سبک غیرمستقیم آزاد. گاهی رماننویس یک شخصیت را در جایگاه کانونمندساز قرار میدهد. هنری جیمز چنین شخصیتی را بازتابگر یا خِرد کانونی مینامد. در رمان سفرای کبار اثر جیمز، لامبرت استرِتر همین نقش را به عهده دارد. ما کانونمندسازی و صدا را دوشادوش یکدیگر معرفی کردهایم. هم کانونمندی و هم صدا بیشتر مواقع به نوعی تأثرات حسی اشاره دارند. کانونمندسازی با کمک چیزهایی که «میبینیم» حسی را منتقل میکند و صدا با کمک چیزهایی که «میشنویم».
بدون دیدگاه