آثار ادبی از لحاظ شکل و محتوی تنوع فراوانی دارند. بیتردید اهمیت، جایگاه، ماندگاری و تأثیرگذاری این آثار در گروِ فرم نهایی آنهاست که بر مبنای ساختار و مضمون انتخابی نویسنده و چگونگی تلفیق این دو وجه رقم میخورد. روایتهایی که امکان خوانشهای متعدد و متنوع را برای مخاطبان خود در قرنهای مختلف فراهم میآورند، ساختارها و/یا مضامینی قابلتأمل دارند و معمولاً میتوان با بررسی ترکیببندی ساختاری و مضمونی شاهکارهای ادبی به راز ماندگاری و تأثیرگذاری آنها پی برد. یکی از فرمهای روایتگری، استفاده از ساختار و مضمون چندلایه است که با بهکارگیری روشها و شگردهای گوناگونی حاصل میشود. بیتردید وجود ساختار یا مضمون چندلایه بهتنهایی جایگاه ارزشی یک روایت را استعلا نمیبخشد. مانند سایر شگردهای روایتنویسی انتخاب هوشمندانهی ساختار، تناسب ساختار و مضمون منتخب، تلفیق هنرمندانهی اجزای ساختاری و مضمونی در کلیت روایت، نوآوریهای ساختاری و مضمونی و بسیاری از عوامل مهم دیگر در جایگاه، پذیرش، ماندگاری و تأثیرگذاری آثار ادبی ایفای نقش میکنند.
مانوئل دوران (Manuel Duran) و فِی آر. راگ (Fay R. Rogg) با بررسی وجوه مختلف ساختاری و مضمونی رمان دنکیشوت برخی از شگردهای گوناگونی را که موجب چندلایگی روایت میشوند معرفی کرده و با اشاره به نمونههای گوناگون هر شگرد در رمان سروانتس آن را توضیح دادهاند. این دو پژوهشگر معتقدند تأثیرگذاری انکارناپذیر این رمان بر آثار پس از خود، در گروِ همین چندلایگی ساختاری و مضمونی خلاقانه است. به گفتهی دوران و راگ، سروانتس با استفاده از روشها و شگردهایی مانند خودارجاعی، وجود راویان متعدد و ناموثق، توجه به بازیهای دِلالی موجود در زبان، معرفی قهرمان معیوب، ایجاد فضای گفتوگویواقعی و بهکارگیری رویکردهای متعدد و متنوع به مضامین واحد، اثری چندلایه آفریده است. مهمتر آنکه او در بهکارگیری شگردهای مزبور یا پیشگام بوده یا با استفادهی خلاقانه از یک شگرد متعارف، چندلایگی ساختاری و مضمونی روایتش را دوچندان کرده و بدین ترتیب موفق به خلق رمانی کمنظیر و تأثیرگذار شده است.
خودارجاعی یکی از ویژگیهای ساختاری رمان دنکیشوت است که از شگردهای رایج فراروایتگری به حساب میآید و موجب چندلایگی ساختار رمان میشود. بنا بر تعریف، فراروایتگری عبارت است از تأملات راوی یا تأملات روایی دربارهی کنش یا فرآیند روایت. به عبارتی در فراروایتگری، راوی در دل روایت خود و به همان زبان روایی دربارهی روایت بهطور عام یا روایت خاصی که در حال شکلگیری است سخن میگوید. سروانتس با معرفی منابع داستان دنکیشوت و توضیح دربارهی فرآیند ساخت و پرداخت رمان در جایجای کتابش، یکی از نخستین آثار ادبی خودارجاع را خلق کرده و بدینترتیب فرصتی برای مخاطب فراهم آورده تا همزمان با پیگیری ماجراجوییهای قهرمان، رخدادهایی را که منجر به آفرینش رمان شدهاند نیز دنبال کند. با بهرهگیری از فرم روایتِ خودارجاع و همچنین معرفی راوی/راویان ناموثق، مسئلهی اعتبار روایت نیز اهمیت پیدا میکند و از ابتدا ساختار کلی اثر در دو سطح حقیقت و خیالپردازی پی افکنده میشود.
در این رمان تأثیر شگرد خودارجاعی با معرفی یک راوی خودآگاه و یک راوی نامعتبر دوچندان شده است. بهعلاوه سروانتس با انتخاب راوی نامعتبرِ خود از میان تاریخدانان، موضوع مهم و قدیمی حقیقت شاعرانه و حقیقت تاریخی را که در دوران نگارش رمان مجدداً موردتوجه قرار گرفته بود، به ماجراجوییهای قهرمان گره زده است. پیچیدگی و چندلایگی رمان وقتی اوج میگیرد که راویِ خودآگاه از سویی مورخان عرب را افرادی یاوهگو مینامد و با ایجاد تردید به صداقت آنها، لایهای از ابهام دربارهی استنادهای تاریخی داستان ایجاد میکند و از سوی دیگر با به رسمیت شناختن قانون درونی داستان، بر اعتبار داستانیِ سحر و جادو صحه میگذارد.
به باور نویسندگان مقاله، شگرد دیگر سروانتس برای بسط سطوح ساختاری و مضمونی متن، استفاده از امکانهای موجود در زبان و خلق فضایی مناسب برای بازیهای دِلالی است. دنکیشوت در ساحت پُرافتوخیز زبان، تلاشی خستگیناپذیر برای ساخت نشانههایزبانی از واقعیتهای پیرامونش را آغاز میکند. لایههای معنایی اثر به خاطر ارتباط آزادانهی دال و مدلول و وجود رمزگانهای زبانی متفاوتِ شخصیتهای اصلی داستان افزایش چشمگیری مییابد. در نتیجه کارکرد بسیاری از سوءتعبیرها، تفسیرها و حتی نامگذاریهای متفاوت اشیاء توسط شخصیتها از سطح طنزپردازیهای ظاهری فراتر میرود و مخاطب به رمزگشایی فردی و خوانشهایی متفاوت و نو از رمان دعوت میشود.
استفاده از شگرد ساختاری قهرمان معیوب نیز به لایهبندی مضمونی رمان کمک میکند. قهرمان معیوب، خلاف قهرمان سنتی ادبیات کهن دارای خصلتهای منفی و نقطهضعفهای گوناگون است. از آنجا که این قهرمانها به انسانهای واقعی نزدیکترند، فرصت همدلی بیشتری برای مخاطب فراهم میکنند. قهرمان معیوب مانند ضدقهرمان، مبنای قطعیت و بدیهی بودن ارزشها را سست میکند. به عبارتی، توجه مخاطب را به نسبی بودن ارزشها و نظرگاههای مختلف جلب میکند و اثر را از ارسال پیامهای اخلاقی و تأدیبی قطعی و شعارهای مطلقگرایانه و تحکمی دور نگه میدارد.
یکی دیگر از راههای لایهبندی مضمونی آثار ادبی، در نظر گرفتن رویکردهای گوناگون و فراهم آوردن عرصهی جولان آنها در روایت است. دوران و راگ ردپاهای مشخصی از رویکردهای روانشناختی و فلسفی به شخصیتها و رویدادها را در رمان دنکیشوت شناسایی و معرفی کردهاند و بر این باورند که سروانتس در بسیاری از این رویکردها نیز پیشگام حرکتهای فکری پس از خود بوده است. توجه به ضمیر ناخودآگاه شخصیتها که در رؤیاها و گفتوگوهایشان تجلی پیدا میکند، در زمانهی ما از بدیهیات به شمار میآید، اما سروانتس قرنها پیش از فروید و با رویکردی نو این مسئله را به لایههای زیرین مضمون رمانش گره زده است. رؤیاهای دنکیشوت، خلاف کارکرد رؤیا در ادبیات پیش از خود و معاصرانش، محملی برای پیشگویی اتفاقات آینده نیستند، بلکه پرده از تمایلات و دغدغههای ضمیر ناخودآگاه شخصیت رمان بر میدارند. از سوی دیگر، رؤیاهای قهرمان در توضیح تغییر زاویه دید شخصیتها و تنوع دیدگاههای موجود در اثر که بازتاب تکثر آراء زمانهی خود هستند، نقشی کلیدی ایفا میکنند.
گفتوگوهای بهظاهر سبکسرانهی دنکیشوت و سانچو نیز پای تقابلهای حلناشدنی دیدگاههای فرهنگی موجود در جامعه را به مضمون چندلایهی رمان باز میکنند. روند گفتوگوهای رمان به شکلی مدیریت شده که قطعیت امور مورد اختلاف فرهنگ شفاهی عوامانه و فرهنگ فرهیختهی نخبگان را به چالش میکشد. ایجاد جایگاه برابر برای صداهای متفاوت حاضر در گفتوگو که از ضروریات برقراری گفتوگوی واقعی و سودمند است، یکی از خصلتهای برجستهی هر روایتی محسوب میشود و به ادعای نویسندگان مقاله، پیش از سروانتس، کمتر نویسندهای قادر به ارائهی آن بوده است.
بهعلاوه رویکردی فلسفی نیز پدیدهی چندلایگی ساختاری و مضمونی رمان را استحکام بخشیده است. در رمان صرفاً تقابل ارزیابی بر مبنای عقل سلیم و ارزیابی بر مبنای اعتقادات ماوراءالطبیعه مشاهده نمیشود. مباحثی مانند تقابل واقعیت، حقیقت و خیال، گفتوگوی فرهنگ شفاهی و فرهیخته، ضمیر ناخودآگاه و انگیزههای درونی شخصیتها با رویکردی فلسفی به امکان دستیابی به حقیقت مطلق و ابزارهای آن در شاهکار سروانتس مطرح شدهاند و بهزعم نویسندگان مقاله با افزودن لایههای مضمونی رمان، آن را به الگویی کمنظیر در ادبیات پس از خود تبدیل کردهاند.
این مطلب خلاصهای است از مقالهی «آفرینش دنکیشوت» برگرفته از کتاب زیر:
Bloom, Harold, ed. Miguel de Cervantes’s Don Quixote. Infobase Publishing, 2010.
نویسنده: رویا پورآذر
بدون دیدگاه