ریچارد نوردکوئیست| خاطرهپردازی شکلی از نوشتار غیرداستانیِ خلاق است که در آن مؤلف تجربههای زندگیاش را بازگو میکند. خاطرهپردازیها اغلب شکل روایت به خود میگیرند. اصطلاحهای «خاطرهپردازی» و «خودزندگینامه» معمولاً جابهجا به کار میروند و تمایز بین این دو ژانر غالباً مبهم است. در فرهنگ اصطلاحات ادبی و نقد بدفورد، مورفین و ری میگویند خاطرهپردازی و خودزندگینامه «از لحاظ درجهی تمرکز بیرونی متفاوتند. درست است که میتوان خاطرهپردازی را شکلی از خودزندگینامه در نظر گرفت، ولی شرح حالهای شخصی در خاطرهپردازی بیشتر بر آنچه که نویسنده شاهدش بوده متمرکز است تا زندگی و شخصیت و رشد و تکامل خودش».
گور ویدال در جلد اول خاطرهپردازیاش، که در سال ۱۹۹۵ با عنوان Palimpsest منتشر شد، تمایز دیگری بین این دو قائل میشود. گور ویدال میگوید: «خاطرهپردازی شیوهی یادآوری نویسنده از زندگیاش است، اما خودزندگینامهْ تاریخ و سرگذشتی است که به پژوهش و واقعیتها و زمان دقیق وقوع رویدادها تکیه دارد. در خاطرهپردازی اگر حافظهی شما فریبتان بدهد و زمان وقوع رویدادها یک هفته یا یک ماه این طرف و آن طرف باشد، دنیا به آخر نمیرسد، به شرط اینکه صادقانه بکوشید تا حقیقت را بگویید».
بن یاگودا میگوید: «یکی از تفاوتهای واضح این است که [اصطلاحهای] “خودزندگینامه” و “خاطرهپردازی” معمولاً تمام طول عمر را در بر میگیرند، اما “خاطرهپردازی” در کتابهایی استفاده شده که شامل کلیت یا بخشی از زندگی میشوند» (خاطرهپردازی: یک سرگذشت، ۲۰۰۹).
خاطرهپردازی شیوهی یادآوری نویسنده از زندگیاش است، اما خودزندگینامهْ تاریخ و سرگذشتی است که به پژوهش و واقعیتها و زمان دقیق وقوع رویدادها تکیه دارد
در ادامهی این نوشته نمونههای بیشتری را مرور میکنیم.
- «وقتی دست به کار میشوید تا داستان واقعی زندگیتان را به شکلی روی کاغذ بیاورید که احتمالاً بقیه دوست داشته باشند بخوانند، آن وقت مصالحه با حقیقت را آغاز کردهاید». (بن یاگودا، خاطرهپردازی: یک سرگذشت، ریوردهد، ۲۰۰۹)
- ویلیام زینسر دربارهی هنر و مهارت خاطرهپردازی مینویسد: «خاطرهپردازی خوب نیازمند دو عنصر است: عنصر اول به هنر مربوط است و دومی به مهارت. عنصر اول یکپارچگی مفهومی است… خاطرهپردازی دربارهی این است که چطور میکوشیم تا بفهمیم چه کسی هستیم، چه کسی بودهایم و بر اساس چه میراث و ارزشهایی شکل گرفتهایم. اگر نویسنده با جدیت در این راه پا بگذارد، خوانندگان هم در این سفر همراهیاش میکنند و نمونههای مشابه متعددی از سیر و سلوکهای خودشان میآورند. عنصر دیگر مهارت و استادی است. خاطرهپردازیهای خوب نمونههایی از هنر سازندگی دقیق و سنجیدهاند. اغلب چنین تصور میکنیم که یک زندگی جالب خیلی ساده میتواند جای خودش را روی کاغذ بیابد. اما این طور نیست… نویسندگان خاطرهپردازی باید متنی را به عمل بیاورند و در ملغمهی رویدادهای نیمهفراموششده، نظمی روایی ایجاد کنند». (ویلیام زینسر، در مقدمهی اختراع حقیقت: فن و هنر خاطرهپردازی. مارینر، ۱۹۹۸)
- قواعدی برای خاطرهپردازینویسان: «اینها قواعد بنیادیِ رفتار و کردار مناسب برای خاطرهپردازینویسان است:
-چیزهای دشوار بگویید. این چیزها شامل واقعیتهای دشوار هم میشود.
-با خودتان سختگیرانهتر رفتار کنید تا با دیگران. قاعدهی طلایی [با دیگران طوری رفتار کن که دوست داری با تو رفتار کنند] در خاطرهپردازی جایی ندارد. نمیشود دیگران را طوری به تصویر بکشید که دوست دارند به تصویر کشیده شوند. اما دستکم میتوانید به یاد داشته باشید که این بازی دستکاری شده است: تنها کسی که داوطلبانه وارد بازی شده، شمایید.
-سعی کنید این واقعیت را بپذیرید که مثل بقیه، تا حدودی شبیه شخصیتهای کمیک هستید.
-به واقعیتها بچسبید.»
(تریسی کیدر و ریچارد تاد، نثر خوب: هنر ناداستان. رندوم هاوس، ۲۰۱۳)
- خاطرهپردازی و خاطرات
«مانند بسیاری از آدمهای امروز، من هم “خاطرهپردازی” را با “خاطرات” اشتباه میگیرم. قدیمتر که “خاطرهپردازیِ” ادبی در پرتوِ آوازه و محبوبیت امروزش نیاسوده بود، کارْ آسانتر بود. اصطلاح “خاطرات” برای اشاره به نوشتههایی به کار میرفت که در مقایسه با خاطرهپردازیِ ادبیِ شبیه به جستار، به خودزندگینامه نزدیکتر بودند. این خاطرات شخصیِ مشهور، بر خلاف خاطرهپردازی، بهندرت به یک مضمون خاص پایبند بودند یا یک جنبهی مشخص از زندگی را برمیگزیدند و به عمقش میرفتند. خیلی وقتها این “خاطرات” (اصطلاح “خاطرات” همیشه با ضمیر ملکی همراه میشد: خاطرات من، خاطرات او و غیره) به آلبومی میمانستند که قطعههایی از یک زندگی در آن چسبانده شده باشد. البته مرز بین این دو ژانر، آن طور که من ترسیم کردم، همیشه واضح و روشن نبود، هنوز هم نیست».
(جودیت برینگتن، نگارش خاطرهپردازی: از حقیقت تا هنر، ویراست دوم. ایت مانتین، ۲۰۰۲) - راجر ابرت از جریان سیال نوشتن میگوید
«آبرون ووآ، هجونویس انگلیسی، یک بار نامهای به سردبیر دیلی تلگراف نوشت و در آن از خوانندگان خواست هر گونه اطلاعاتی که از زمان تولدش تا زمان حال از او دارند، برایش بفرستند. ووآ توضیح داده بود که مشغول نوشتن “خاطرات”ش است و هیچ خاطرهای از آن سالها ندارد. فکر میکنم من در آن سوی میدان ایستادهام و همه چیز را به یاد دارم. در تمام مدت عمرم با جرقههای ناگهانی حافظه مواجه بودهام که هیچ ربطی به امور جاری نداشت… وقتی نوشتن این کتاب را شروع کردم، خاطرات طغیان کردند و به سطح آمدند. نه به خاطر اینکه تلاشی خودآگاه کرده باشم، بلکه در جریان نوشتن این اتفاق افتاد. مسیری در پیش میگرفتم و آنجا خاطرات منتظرم بودند، گاهی خاطرات چیزهایی که هیچ وقت آگاهانه به فکرشان نبودم… ضمن انجام کاری که از آن لذت میبرم و در آن مهارت دارم، اندیشهی خودخواسته به کناری میرود و سپس همه چیز آنجا است. وقتی که برای کلمهی بعدی میگذارم، بیشتر از وقتی نیست که آهنگساز برای نت بعدی صرف میکند».
(راجر ایبرت، خود زندگی: یک خاطرهپردازی. گرند سنترال پابلیشینگ، ۲۰۱۱) - «یادداشتی برای خواننده» نوشتهی فرد اِکسلی در یادداشتهای یک هوادار: یک خاطرهپردازی ساختگی
«با اینکه شرح احوالی که در این کتاب آمده به عوارض آن کسالت طولانی، یا همان زندگی من، شباهت دارد، اما بسیاری از شخصیتها و رویدادها منحصراً ساخته و پرداختهی تخیل بودهاند… من برای خلق این شخصیتها آزادانه از تخیل بهره جستهام و به طرح کلی سرگذشتم پایبندی سستی داشتهام. پس به همین دلیل تقاضا میکنم به چشم فانتزینویس نگاهم کنید».
(فرد اکسلی، یادداشتهای یک هوادار: یک خاطرهپردازی ساختگی. هارپر اند رو، ۱۹۶۸) - وجه سبکتر خاطرات
«کسانی که از دوران کودکیشان مینویسند عجب نویسندههایی هستند! خدای من! اگر من دربارهی کودکیام مینوشتم، آن وقت زیر سقفی که من باشم نمیماندید.» (دوروتی پارکر)
نویسنده: ریچارد نوردکوئیست
ترجمه: حسین رحمانی
منبع: ThoughtCo
بدون دیدگاه