دَن لیونز در کتاب مصائب من در حباب استارتآپ شرح وقایع دورهی کاریاش در یک شرکت فناور ــشرکت نرمافزاری هاباسپاتــ را روایت میکند. لیونز اصطلاح حباب را هم برای اشاره به حباب اقتصادیِ بعضی از استارتآپهای فناور و هم برای اشاره به ذهنیت کارکنان شرکتهای فناور استفاده کرده است؛ خوشخیالهایی که در حباب خیالی خودشان زندگی میکنند، لبریز از اعتماد به نفس و خودبینیاند، گوش به انتقاد و چشم به واقعیت بستهاند و حواسشان نیست که در دنیای بیرونی چه مضحک به نظر میرسند.
اسطوره و اسطورهسازی در سیلیکونولی خیلی رایج است. دن لیونز با نوشتن این کتاب تصویری واقعبینانهتری از زندگی درونِ یک استارتآپ «تکشاخ» ارائه میدهد و بساط اسطورههای عامهپسند دربارهی کارآفرینهای قهرمان را بر هم میزند. لابهلای صفحات کتاب از مسیرِ گاه دردناک و خردکنندهی خودشناسیاش میگوید که طی آن تلاش کرد خودش را از روزنامهنگار به بازاریابِ حرفهایِ یک استارتآپ نرمافزاری تبدیل کند.
این کتاب فقط دربارهی شرکت هاباسپات نیست؛ داستان تلاش برای بازآفرینی خود و شروع مسیر شغلی تازهای در پنجاهوچندسالگیست، آن هم در صنعتی که رویهمرفته در مواجهه با کارکنان مسن، رحم و مروت ندارد. این داستانیست از پشتصحنهی مستند زندگیِ استارتآپی و دربارهی این است که خودِ کار چگونه تغییر کرده و چطور بعضی از شرکتهایی که ادعای «بهتر کردن دنیا» را دارند در واقع برعکسِ این کار را میکنند.
نشر اطراف بهزودی کتاب مصائب من در حباب استارتآپ را با ترجمهی سعید قدوسینژاد منتشر خواهد کرد.
بدون دیدگاه