روایت و رسانه | نمونه‌ای از پیکار روایت‌ها در رسانه‌ها

روایت و مطبوعات ابرپی‌رنگ

در خبرها گاهی می‌بینیم که چند روایت مختلف و حتی متضاد از یک رخداد واحد وجود دارد. یک طرف ادعایی می‌کند و طرف دیگر تکذیب. رابطه‌ی بین روایت و مطبوعات (و به طور کلی رسانه‌ها) وقتی روشن‌تر می‌شود که بدانیم گاهی این پیکار روایت‌ها درون یک روایت کلی‌ترِ  واحد شکل می‌گیرد. این یکی از امکانات بلاغی بسیار مؤثر روایت است. در این‌گونه موارد فقط یک نویسنده نمایش را هدایت می‌کند. بد نیست نگاهی به این پیکارهای مدیریت‌شده بیندازیم. در گزارش مطبوعاتی زیر می‌توانید پیکار روایت‌ها را دریابید؟ چه کسی در این بین برنده است؟

قذافی رویارویی با ایالات متحده را پیروزی برای لیبی قلمداد کرد

سرویس خبری نیویورک تایمز

طرابلس، لیبی: سرهنگ معمر قذافی جمعه شب رویارویی با ایالات متحده بر فراز خلیج سِرت را پیروزی برای لیبی قلمداد کرد.

رهبر لیبی در سخنرانی شتاب‌زده‌ی خود در میان جمعی هزارنفره از سربازان، ملوانان، پیشاهنگان و طرف‌داران حزبش ــ که آن‌ها را با اتوبوس برای شرکت در این مراسم آورده بودند ــ بارها نتیجه‌ی زورآزمایی با ناوگان ششم آمریکا را «پیروزی» برای کشورش نامید…

وی در سخنرانی‌اش تأکید کرد که لیبی سه جنگنده‌ی آمریکایی را سرنگون کرده، در حالی که نیروهای آمریکایی فقط یک قایق ماهی‌گیری را هدف قرار داده و غرق کرده‌اند. در مقابل، ایالات متحده اعلام کرده است که هیچ‌کدام از جنگنده‌هایش را از دست نداده و دو کشتی سوخت نیروی دریایی لیبی را هدف قرار داده است. قذافی می‌گوید «آمریکایی‌ها دروغ می‌گویند. آن‌ها باورشان نمی‌شود که کشوری کوچک توانسته سه هواپیمای آن‌ها را زمین‌گیر کند. ما سه هواپیما را سرنگون کردیم و هم‌اکنون ماهی‌های خلیج سِرت مشغول خوردن شش سرنشین آن‌ها هستند. آمریکایی‌ها در چند روز اخیر عقل‌شان را از دست داده‌اند. به یک قایق ماهی‌گیری شلیک کرده‌اند و ادعا می‌کنند یک ناو جنگی را زده‌اند.»

چند دقیقه بعد قذافی اعلام می‌کند که به یک بالگرد آمریکایی اجازه داده‌اند از «خط مرگ» عبور کند تا بیاید خلبان زخمی و جسد دیگری را با خود ببرد. سرهنگ قذافی گفت دو موشک آمریکایی به پایگاه موشکی لیبی در خلیج سِرت اصابت کرده که یکی از آن‌ها عمل نکرده است. او گفت می‌خواهد آن را به روس‌ها بدهد «تا رمزگشایی‌اش کنند.»…

ظاهراً شرکت‌کنندگان این مراسم ــ مانند سایر شرکت‌کنندگان در تظاهرات این‌جا ــ کم‌جمعیت و کم‌رغبت به نظر می‌آیند. تمام این جمعیت ظاهراً اعضای گروه سازمان‌دهی‌شده‌ای هستند که می‌توان آنان را مانند سربازان و ملوانان بسیج کرد. برخی از افراد حتی پیش از اتمام سخنرانی آن‌جا را ترک کردند و در اطراف این جمعیت برخی افراد مشغول سیگارکشیدن و گپ‌زدن بودند و به صحبت‌های آتشین سخنران توجه چندانی نمی‌کردند.

۲۶ مارس ۱۹۸۶ اتفاقی در خلیج سِرت افتاد. این‌جا قصه‌ای از این رخداد وجود دارد و معدود افرادی می‌توانند روایتی کاملاً موثق از این قصه به دست دهند. ما در گزارش نیویورک تایمز در واقع با سه روایت مواجه‌ایم. یکی روایت «رسمی» ایالات متحده از این اتفاق است، «روایتی درونی» که فقط در یک جمله از بند سوم به آن اشاره شده. روایت سرهنگ قذافی از این اتفاق را نیز می‌بینیم که به شیوه‌ی «گفتمان مستقیم» (از زبان شخصیت قذافی که نقش «راوی» را در این بخش از متن ایفا می‌کند) بیان شده. و در نهایت «روایت قاب» مطبوعاتی‌ای را می‌بینیم که هم دربردارنده‌ی دو روایت دیگر است و هم از آن‌ها فراتر می‌رود. بیایید روایت دوم و سوم را با هم بررسی کنیم.

روایت دوم. ابتدا باید به این نکته توجه کنیم که روایت دوم روایتی درونی است که نه از زبان سرهنگ قذافیِ زنده و واقعی، بلکه از زبان شخصیتی به نام «سرهنگ قذافی» و در چارچوب روایت کلی‌تر این مقاله بیان می‌شود. البته معمول نیست در آثار غیرداستانی موجودهای داخل روایت را «شخصیت» بنامیم. ذکر این نکته به معنای این نیست که صداقت و شرافت شغلی گزارشگر تایمز را ــ  که این گزارش را تدوین کرده ــ  زیر  سؤال ببریم، بلکه به منظور یادآوری نخستین قاعده‌ای است که به آن اشاره کردیم: این‌که هر قصه‌ای مادامی که روایت می‌شود، کنشی از جنس واسطه‌مندی و برساختن است و این شامل موجودهایی می‌شود که بناست نماینده‌ی یک شخص واقعی و در حقیقت بازنمایی آنان در قصه باشند.

با توجه به این نکته، به‌راحتی می‌توانیم متوجه شویم که این‌جا شخصیت/راوی «قذافی» اَبَرپی‌رنگ «داوود و جالوت» را به کار برده است: ملتی کوچک و درگیر جنگ توانسته جلوی بزرگ‌ترین قدرت جهانی بایستد و با نشانه‌گیری دقیق توانسته سه جنگنده‌ای را که بسیار به آن‌ها می‌نازیده زمین‌گیر کند. دو مورد از جزییات تکمیلی در راستای همین اَبَرپی‌رنگ هستند: آمریکایی‌ها ادعا کرده‌اند یک ناو را زده‌اند، در صورتی که قایق ماهی‌گیری بوده، و شش سرنشین سه هواپیمای سقوط‌کرده «هم‌اکنون غذای ماهی‌های خلیج سِرت شده‌اند.» هیچ‌کدام از این دو رویداد برای قصه ضروری نیستند (یعنی جزو «رخدادهای سازنده» نیستند)، اما «قذافی» به این خاطر آن‌ها را ذکر کرده که هر دو به فعال‌شدن اَبَرپی‌رنگ داوود و جالوت کمک می‌کنند. هر دو قوی‌ترین کشور جهان را به نوعی تحقیر می‌کنند، به‌ویژه تصویر خلبانان همه‌فن‌حریف آمریکایی که خوراک ماهی‌های کوچک می‌شوند. دو «رخداد مکمل» دیگر نیز به طور غیرمستقیم تأثیر بلاغی خود را می‌گذارند. قذافی می‌گوید به یک بالگرد آمریکایی اجازه داده‌اند «از خط مرگ عبور کند تا بیاید خلبان زخمی و جسد دیگری را با خود ببرد» و این‌که یک موشک کارنکرده را به روسیه فرستاده‌اند تا «رمزگشاییش کنند». قذافی با این گفته خطر تناقض‌گویی را به جان می‌خرد. این رخدادهای مکمل ــ چه حقیقت داشته باشند و چه نداشته باشند ــ تأثیر بلاغی خود را به جا می‌گذارند. نخستین ادعا بیانگر هم‌دردی (بزرگ‌منشی) از سوی کشوری کوچک و دومین ادعا نشان‌دهنده‌ی آن است که این کشور کوچک دوستان بزرگی دارد.

روایت سوم. روایت روزنامه‌نگار اَبَرپی‌رنگ «خطیب» را هدف قرار می‌دهد و می‌خواهد آن را با یاوه‌گویی‌های یک «تیپ» (یعنی دیکتاتور پوشالی) عوض کند. درست مثل روایت خود «قذافی»، این‌جا نیز «مضمون» غالب تحقیرکردن است، هرچند این بار علیه «قذافی» است و با کمک «موقعیت» عملی می‌شود. روزنامه‌نگار در سه بند پایانی، بی‌اعتنایی جمعیت کمی که آن‌ها را با اتوبوس «آورده‌اند» و «کم‌رغبت»اند، در مقابل خطابه‌ی قرای «قذافی» قرار می‌دهد. همان‌طور که می‌بینید این موقعیت از رخدادهای روایی مکمل کوچک دیگری تشکیل شده است: «برخی از افراد حتی پیش از اتمام سخنرانی آن‌جا را ترک کردند و در اطراف این جمعیت برخی افراد مشغول سیگارکشیدن و گپ‌زدن بودند و به صحبت‌های آتشین سخنران توجه چندانی نمی‌کردند.» به این ترتیب، روایت روزنامه‌نگار سعی در کوچک جلوه‌دادن «سرهنگ» دارد، در حالی که خود «سرهنگ» در روایتش سعی دارد دشمنش را کوچک جلوه بدهد.

انتخاب هم نوعی برساختن است

احتمالاً به نظر مخاطبان نیویورک تایمز روایت روزنامه‌نگار به واقعیت نزدیک‌تر و در واقع روایت صحیح‌تری‌ست. اما این نکته را باید به خاطر داشت که روایت روزنامه‌نگار همان‌قدر برساخته است که روایت «قذافی». جزییاتی که ما متوجهش می‌شویم، اگر من‌درآوردی نباشند، ناگزیر از میان تعداد زیادی جزییات بیان‌نشده‌ی دیگر انتخاب شده‌اند. این‌ها جزییات منتخبی هستند که به برداشت ما از شخصیت اصلی  در قصه‌ی روزنامه‌نگار رنگ ‌و لعاب می‌دهند.

این تحلیل مختصر نشان می‌دهد که چه‌طور بخش‌های مختلف یک روایت به تأثیر بلاغی آن کمک می‌کنند. اگر هنوز مجاب نشده‌اید که همه‌ی عناصر روایت دلالتمندند (همان‌طور که بارت می‌گوید)، با بررسی این تحلیل از رابطه‌ی روایت و مطبوعات می‌توانید ببینید که چه‌طور جزییات ریز ــ یعنی بخش‌هایی که در قصه کاملاً غیرضروری‌اند (مانند «رخدادهای مکمل» و «موقعیت داستان») ــ ممکن است تأثیر بلاغی شگرفی بر شیوه‌ی خوانش ما بگذارند. در ضمن این تحلیل نشان می‌دهد که چه‌طور نویسنده از اَبَرپی‌رنگ‌ها و تیپ‌ها استفاده می‌کند تا چارچوبی ایجاد کند که در قالب آن روایتش از دید مخاطبان موثق و باورپذیر به نظر بیاید. «قذافی» اَبَرپی‌رنگی را انتخاب می‌کند که تابع خواسته‌ی جهان سوم است، خواسته‌ای که طی آن کشورهای ضعیف در عرصه‌ی جهانی ممکن است بر نیروی سلطه‌جوی کشورهای حاکم غلبه کنند. روزنامه‌نگار هم شاید بر خواسته‌ی مخاطبان تایمز تکیه می‌کند، خواسته‌ای که در آن هیبت ترسناک قذافی به مثابه دلقک ستمکاری دیده می‌شود که حتی مردم کشور خودش هم جدی‌اش نمی‌گیرند.

برگرفته از کتاب «سواد روایت»

بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *