بخشی از کتاب «روایتآمیزی در دن کیشوت» را با هم میخوانیم:
رمانشهرها، ناکجاآبادهایی هستند که از دل روایتهای مختلف درباره جهان سر برمیآورند.
نخسیتن بار سرتامس مور حقوقدان، فیلسوف، نویسنده و دولتمرد انگلیسی قرن شانزدهم میلادی در کتاب آرمانشهر خود برای توصیف یک نظام سیاسی بی عیب و نقص از این واژه استفاده کرد.
اما به تدریج دامنه کاربرد آرمانشهر از مباحث سیاسی اجتماعی فراتر رفت.
هر فرهنگی روایتی از جهان دارد و باور به هر روایتی منجر به شکل گیری آرمانشهر همان روایت میشود.
روایتها فقط مقصد ما را مشخص نمیکنند.
بلکه مسیر رسیدن به آرمانشهر و ماجراهایی که در این مسیر تجربه میکنیم را هم رقم میزنند.
اما روایتها از کجا میآیند و چه رابطهای با یکدیگر دارند؟
بدون دیدگاه